اثبات عقلی نبوت محمدی (صلی الله عليه وسلم)

برای اندک زمان چشم های ظاهری خود رابسته وچشم های تصور خویش را باز کرده یک هزار وچها ر صدسال به عقب رفته اوضاع وشرایط آن وقت را درنظر دارید.
آن چه دنیایی بود؟ به کدام پیمانه وسایل ارتباط بین انسان ها کم وناچیز بود. معلومات انسان به کدام اندازه ناقص بود. درمیان اقوام و ملل کشورها رابطۀ وجود نداشت وسایل انسان بسیار ناچیز بود. افکار و نظریات مردم خیلی تنگ و محدود و توحش بر اذهان مردم سایه افگنده بود.

روشنی علم در تاریکی های جهل بسیار ضعیف می نمود ودرمیان تاریکی ها بسیار بطی حرکت می کرد. در دنیا نه لین وجود داشت نه تیلفون نه رادیو نه قطار، نه طیاره، نه مطبعه ونه چاپخانه، نه کثرت مدرسه ومکتب ونه دانشکده ودانشگاه، نه اخبار وروزنامه ومجله به نشرمی رسید، نه کتاب ها به کثرت پیدا می شد. معلومات دانشمندان آن زمان از بعضی جهات نسبت به معلومات عوام امروز کمتر بود.

موقف اجتماعی یک شخص بلند پایه آن زمان با موقف یک شخص پایین رتبه امروز برابر نبود. روشن فکر ترین شخص آن روزگار با یک شخصی تاریک فکر کنونی برابری کرده نمی توانست. چیزهاییکه امروز تقریبا هرکس وناکس آن را می داند در آن روزگار بعد ازسال ها تحقیق وبررسی هم معلوم نمیشد.

معلوماتی که امروز مانند روشنی سراسر فضا را گرفته است وهر طفل به مجرد رسیدن به سن رشد وهوشیاری از آن آگاه می شود، در آن زمان برای بدست آوردن آن مردم صدها کیلومتر سفر می کردند وعمرها را در تلاش آن صرف می نمودند.

چیزهای که امروز خرافات واو هام دانسته میشوند دران زمان حقایق به نظر می آمد افعالی را که اکنون ناشایسته و وحشیانه می گویند آن وقت معلومات عامه بشمار میرفت. طریقه ها وروش های که امروز ضمیر از آن نفرت می کند در آن زمان نه تنها از اخلاقیات حساب می گردید بلکه بالاتر از آن کسی تصور هم نمی کرد که که مخالف آن ها هم طریقه های شده میتواند. عجایب پرستی انسان بحدی بالا رفته بود که تازمانی یک چیز مافوق العادت نمیبود، صداقت، بزرگی و پاکیزگی آنرا نمی پذیرفت. حتی انسان خود را به اندازۀ ذلیل و پست میدانست که رسیدن انسان به الله جل جلاله به تصورش نمیگنجید و انسان رسیده به الله را اصلاً در ذهن تصور کرده نمیتوانست. درچنین روزگار تاریک یک گوشه زمین طوری وجود داشت که بیشتر در تاریکی فرورفته بود. ملک عرب درمیان ممالک متمدن آن روزگار در یکطرف واقع بود. در اطراف آن درکشور های ایران، روم ومصر یک مقدار روشنی از علوم وفنون تهذیب وفرهنگ پیدا میشد.

لاکن میدانهای بزرگ ریگی عرب را ازین کشور ها دور نگاه کرده بود. سوداگران عرب ماه ها براشتر سفرکرده غرض تجارت به این کشور ها می رسیدند وصرف اموال تجارت را تبادله کرده بازمی گشتند. هیچ چیز از علم وروشنی را با خود نمی آوردند. درملک عرب نه مدرسه وجود داشت، نه کتابخانه ،نه علم وتدریس درمیان مردم رواج داشت نه علاقمندی به علوم وفنون. درسراسر مملکت عرب به شمار انگشت افرادی پیدا میشدند که خواندن ونوشتن یاد داشتند.

آن هم به پیمانه ای نبود که با علوم وفنون آن زمان آشنا می شدند. البته آنها زبان بسیار عالی دراختیار داشتند که در آن صلاحیت واستعداد بیان تصورات وافکار عالی موجود بود درمیان عرب ها کسانی هم وجود داشتند که دارای ذوق بلند ادبی بودند. لاکن از نوشته های آن زمان که بدست ما قرار دارد معلوم می شود که معلومات آنها نهایت محدود بود. درجۀ شان درتهذیب وتمدن بسیار پایین بود. اوهام وخرافات بر افکار وتصورات شان چیره بود، در افکار ونظریات شان جهالت ووحشت مشاهده میشد. تصورات اخلاقی شان بسیار پست بود.

دران سرزمین یک حکومت اصولی وجود نداشت، هیچ آیین وقانون موجود نبود. هر قبیله بجای خود خود مختاری داشت، وصرف قانون جنگل هر جا حکمفرما بود.

هرکی برکسی دست بالا پیدا می کرد او را قتل کرده مالش را می ربود.
از تصور یک عرب بدوی بدور بود که چرا کسی را که از قبیله او نباشد قتل نکند ومالش را نستاند. تصور نهایت پست ودنی از اخلاق، تهذیب وشایستگی درمیان آنها وجود داشت. پاک وناپاک، جایز وناجایز ودرست ونادرست از هم تمیز نمی شد.

زندگی نهایت ناپاک و آلوده داشتند، روش شان وحشیانه بود. زنا، قتل، شراب نوشی، دزدی ورهزنی از معمولات زندگی شان بشمار میرفت. به بسیار بی تکلفی در برابر یکدیگر برهنه می شدند. حتی زنان برهنه اطراف کعبه به طواف می پرداختند. دختران خود را بدست خویش درخاک دفن می نمودند. زیرا عار داشتند که صاحب داماد شوند.

بعد از مرگ پدر با زنان شان نکاح می کردند، از اداب ابتدایی خورد و نوش، لباس وطهارت معلومات نداشتند.

درباب دین از تمام جهالت ها وضلالتهای که مردم آن زمان بهره مند بودند بهرۀ وافر داشتند. درمیان آنها بت پرستی، ارواح پرستی، ستاره پرستی خلاصه جز خدا پرستی هر نوع پرستش دیگر رایج بود. راجع به پیامبران گذشته ورهنمود های شان هیچ علم صحیح در دست شان قرار نداشت. البته میدانستند که ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام از اجداد شان اند. لاکن نمیدانستند که دین این پدر وپسر چه بود وچه را عبادت می کردند.

داستان های عاد وثمود دربین شان شهرت داشت لاکن آنچه مورخین عرب از روایت های آنها را نقل کرده اند آن را مطالعه کنید از تعلیمات و رهنمود های صالح وهود علیهما السلام در آن چیزی دیده نمی شود. داستان های پیامبران بنی اسراییل هم برای شان از طریق یهود ونصاری رسیده بود. لاکن اگر روایا ت اسراییلی را که راجع به آن ها مفسرین اسلام نقل کرده اند مطالعه کنید، خواهید دانست که اهل عرب وبنی اسرائیل راجع به این پیامبران چه تصور داشتند و از دیدگاه آنها پیامبران چه نوع شخصیت داشتند. تصور شان درین رابطه به کدام پیمانه پست و زشت بود.

درچنین اوضاع وزمان در همچو ملک یک شخصیت پیدا می شود. در طفولیت از شفقت پدر ومادر محروم میگردد. او از تربیتی که درهمچو شرایط یک طفل عرب بهره مند می گردد باز می ماند. به مجردیکه به سن هوش می رسد با بچه های دهاتی به چراندن بزوگوسفند می پردازد. چون به جوانی می رسد به تجارت وسوداگری آغاز میکند. نشست و برخاست، دادوگرفت و آمیزش با این عرب ها دارد که حالت شان درفوق ذکر گردید. از تعلیم اثری در او دیده نمیشود.

حتی که خواندن ونوشتن را نمی داند وصحبت دانشمندی برایش میسر نمی گردد، زیرا درتمام عرب عالمی سراغ نمی شد. البته چند بار بیرون از سرزمین عرب سفر نموده لاکن این سفرها تا سرزمین شام محدود بود و آن هم یک سفر تجارتی بود که در آن زمان تجار عرب با قافلۀ تجارتی می کردند. اگر فرضاً درین سفرها آثار علم وفرهنگ را مشاهده کرده باشد وبا بعضی دانشمندان ملاقات کرده باشد معلوم است شخصیت وسیرت انسان با چنین مشاهدات وملاقات های پراگنده تعمیر نمیشود.

آن هم به پیمانه ایکه از تاثیر محیط و دور و پیش کاملاً آزاد گردیده چنان با قامت بلند ظاهر گردد که هیچ نسبتی با محیط خود نداشته باشد. یا چنان علمی برایش حاصل شود که یک شخص دهاتی و بی سواد را رهبر و رهنمای تمام دنیا در همه زمان ها گرداند.

اگر او تا حدی از مردم بیرون استفاده علمی هم کرده باشد این مقدار علم برای کسب معلوماتی که درآن زمان در دسترس مردم قرار ند اشت، برای حصول تصورات و اصول دین، اخلاق تهذیب وتمدن که آن وقت در هیچ گوشه دنیا موجود نبود و برای بدست آوردن سیرت انسانی که الگوی آن درآن روزگار معدوم بود ذریعه ووسیله شده نمیتوانست.

تنها جامعۀ عرب را درنظر نگیرید بلکه تمام جوامع انسانی آن روزگار را تصور کنید این شخص از تمام مردمی که درمیان آنها پیدا شد مراحل طفلی خود را سپری کرد پرورش یافته جوان شد، نشست وبرخاست نمود، با آنها در تماس بود، معاملات وروابط استوار کرد در عادات، اخلاق وسیرت از آغاز مختلف به نظر می آید. او هیچگاه زبان به کذب نکشوده است، تمام قوم بر صداقتش گواهی می دهند. بدترین دشمن او هم هیچگاه موصوف را به کذب وخلاف واقعیت متهم نکرده است .

با هیچکس پیش آمد زشت نکرده، از زبان او هیچ کس درهیچ وقت دشنام وفحش نشنیده است.

با مردم هر قسم معاملات انجام داد لاکن هیچگاه کلام تلخ وزشت از زبانش درمقابل کسی بیرون نشده است. در زبان او بجای سختی وزشتی شیرینی بود.

چنان شرینی که هرکس با شنیدن حرف هایش گرویده اش میشد. با هیچ کسی معامله بد نکرد، حق هیچ کس را تلف ننمود. بار ها تجارت کرد لاکن یک پول از طریق ناجایز نگرفت. تمام کسانیکه با او معامله کردند به صداقت و ایمان داری اش گواهی میدهند.

همۀ مردم او را امین خواندند. حتی دشمنان نزد او امانتهای خود را میگذاشتند. درمیان مردم بی حیا چنان با حیا بار آمدکه بعد از رسیدن به سن هوشیاری هیچ کس او را برهنه ندیده است و درمیان بد اخلاقان چنان دارای اخلاق پاکیزه بود که هیچگاه مرتکب کاربد نشده است. به قمار وشراب دست نبرد.

درمیان مردم نادرست وبی تمیز چنان شایسته وبا تمیز بود که از هر بدتمیزی، زشتی و آلوده گی نفرت داشت و در هر کارش پاکیزه گی وپاکی دیده می شد. درمیان مردم سنگدل چنان دل نرم داشت که با درد و غم هر کس خود را شریک میدانست.

یتیمان وبیوه ها را کمک می کرد، مسافران را میزبانی مینمود و به هیچ کسی تکلیف واذیت نمی رسانید، بلکه بخاطر راحت دیگران خود را ناراحت می کرد. در میان مردم وحشی وسرکش چنان صلح وآرامش را دوست داشت که بازار گرم فساد وخونریزی قوم خودرا مشاهده کرده دچار درد والم میگردید.

جنگ وجدل میان قبایل خود را برچیده وبه صلح و آشتی درمیان شان از همه بیشتر تلاش میکرد.

درمیان قوم بت پرست چنان سلیم الفطرت وسالم العقل بود که در آسمان ها وزمین هیچ چیز به نظرش لایق عبادت وپرستش نمی نمود. سرش بحضور هیچ مخلوقی فرونمی شد. طعامی که برای بتان نذر می کردند قابل پذیرش او نبود. دل او خود بخود از شرک ومخلوق پرستی نفرت داشت.

در اینچنین محیط یک شخص چنان ممتاز به نظر می آید طوریکه درمیان ابرهای تیره وتار چراغی روشن شده باشد. یا درمیان سنگها یک پارچه الماس درخشنده باشد.

تقریبا بعد از چهل سال چنین زندگی پاک، صاف وشریفانه یک انقلاب در زندگی اش آغاز شد. او از تاریکی که اطرافش را فراگرفته است احساس پریشانی میکند، میخواهد از بحر جهالت، بداخلاقی، بد کرداری، بدنظمی شرک وبت پرستی که او را از هرطرف احاطه نموده است، بیرون شود.

درین محیط هیچ چیز را مناسب طبیعت خود نمی یابد. چنانچه از همه دور شده دریک غار کوه پناه میگیرد. روز ها را دور از مردم درگوشه عزلت وتنهایی بسر می برد. روح، دل ودماغ خود را با روزه داشتن بیشتر پاک وصاف می گرداند. فکر می کند، غور وخوض می نماید و روشنی یی را تلاش میکند که بواسطۀ آن تاریکی های را که هر طرف را فراگرفته است دور کند. درپی کسب چنان نیروی می شود که به کمک آن دنیای خراب وابتر را خورد وریزه کرده دوباره تعمیر نماید. ناگهان درحالتش یک تغییر بسیار بزرگ رونما می شود. دفعتا در دلش روشنی ای پیدا می شود که قبل از آن وجود نداشت.

آناً وجودش از نیروی پر می شود که قبلا از آن خالی بود. از عزلت وانزوا بیرون می شود، نزد مردم می رود، برای شان می گوید بتاهایی را که سجده می کنید، این ها حقیقت ندارند، آن ها را ترک کنید، هیچ انسان، درخت سنگ، روح، سیاره، ستاره لایق آن نیست که انسان جلوش سرفرو کند. عبادت وبندگی آنها را کند واز آنها اطاعت نماید این زمین، مهتاب، آفتاب، ستاره ها، آسمان وهمه اشیا مخلوق یک ذات اند وصرف او پیدا کنندۀ همه وپیدا کنندۀ شماست.

تنها او را بندگی کنید، فرمان او را بپذیرید و به او سرفرو برید. این دزدی، چور چپاول، قتل وغارت، ظلم وستم، فحش و بدکاری که شما مرتکب آن می شوید همه گناه ومعصیت اند آن را کنار گذارید. الله تعالی آنها را پسند نمی کند. راست گویید، عدل وانصاف پیشه نمایید، مال کسی را غصب نکنید، کسی را قتل نکنید.آنچه از مردم میستانید بحق بگیرید، آنچه به مردم میدهید. بحق بدهید شما همه انسان اید، انسان ها با هم برابر اند، نه کسی با داغ ذلت به دنیا آمده که ذلیل پنداشته شود ونه کسی پیدایشی با عزت تولد شده که عزیزش دارید.

بزرگی وشرف در نسب نیست، بلکه در خداپرستی، نیکی وپاکیزه گی است.
آنکه از الله بترسد، آنکه کارهای نیکو کند انسان عالی وپسندیده است، بصورت دیگر شخصی غیر پسندیده می باشد. بعد از مرگ همه بحضور الله جمع می شوید و هر یک بحضور الله از اعمال خود جواب میدهید. ذاتی که همه چیز شما را می بیند و می داند هیچ عمل خود را از او مخفی کرده نمی توانید.

تمام کارنامه زندگی شما بی کم وکاست بحضور او پیش می شود و به اساس آن راجع به سرنوشت شما فیصله خواهد کرد. هیچ واسطه وسفارش بحضور آن ذات عادل حقیقی کار گر واقع نمی شود. نه آنجارشوت مؤثر است، نه نسب کسی بدردش می خورد. آنجاصرف ایمان واعمال پسندیده بکار می آید، هر که ازین متاع با خود داشته باشد داخل جنت میشود وآنکه ازین سرمایه نزد خود نداشته باشد خایب وخاسر وارد دوزخ گردد.
این بود پیامی که او با آن از غار بیرون آمد.

قوم جاهل با او سر دشمنی می گیرند، او را دشنام میدهند، به سنگ میزنند سیزده سال تمام او را اذیت می نمایند و بر او سخت ظلم وستم روا میدارند. تا آنکه او را ازدیار، خانه و کاشانه اش بیرون می نمایند. وبه این هم بسنده نمینمایند بلکه او را تا جاییکه پناه میگیرد تعقیب کرده مورد اذیت قرار میدهند.

تمام عرب را بر ضد او تحریک می نمایند، و هشت سال تمام با او به جنگ وپرخاش صرف می نمایند. او همۀ این تکالیف و آلام را تحمل کرده از موقف خویش سرموی عقب نشینی نمی کند .

چرا این قوم با او سر دشمنی می گیرند؟ آیا روی زر و زمین خصومت داشتند آیا دعوای قتل وخون درمیان بود؟ آیا او از مردم، دنیا و شان و شوکت شانرا میخواست؟ نه بلکه اصلا کشمکش روی این موضوع بود که او مردم را بطرف الله واحد می خواند، آنها را به نیکوکاری وپرهیز گاری دعوت میداد، از بت پرستی، شرک، بدعملی و بداخلاقی باز میداشت، آنها اعتراض داشتند که چرا چنین می کند، چرا طلسم سرداران را میشکند، چرا به رهبری شرک وبت پرستی خاتمه می دهد، چرا فرق بین انسان ها را دور می کند، چرا تعصبات نژادی وقبیلوی را جاهلیت میداند؟

چرا نظام کهنه وفرسودۀ گذشته را درهم می ریزد، مردم برایش می گفتند چیز هاییکه می گویی همه بر ضد رسم و رواج های خانوادگی وقومی است آن را ترک کن ورنه زندگی را برتو تلخ خواهیم کرد. آن شخص همه تکالیف و اذیتها را پذیرفت، مردم خواستند به او پادشاهی بدهند او آماده نشد، انبار مال و دولت به او بدهند، نپذیرفت، زیرا آنها می خواستند او از دعوت وخواسته اش بگذرد، او همه چیزها را به لگد زد و از دعوت خود نگذشت بخاطر دعوت هر نوع ظلم وستم مردم را تحمل کرد. این بخاطر چه؟

آیا در خدا پرست شدن ونیکوکار گردیدن مردم منافع مادی اش نهفته بود؟ آیا فایده ای درنظر داشت که درمقابل آن امارت، مال، دولت، عیش وعشرت برایش ناقابل التفات جلوه میکرد. آیا چنان فایده ای در نظر داشت که بخاطر آن بیست ویک سال تمام هر نوع اذیت های جسمان وروانی را تحمل کرد. غور کنید آیا بالاتر از شرافت نفس ایثار وهمدردی برای بنی نوع هم کدام مرتبه ای را تصور کرده می توانید که کسی بخاطر منافع خود نه، بلکه بخاطر بهبود دیگران تکالیف واذیت هارا قبول کند آنانیکه او برای بهبود شان کار میکند او را به سنگ میزنند، به او دشنام میدهند، از خانه وکاشانه اش بیرون مینمایند، در محیط هجرت هم دنبال او را ترک نگفته بلکه پیهم به اذیت و آزارش بپردازند لاکن با آنهم او در صدد خوبی ونیکویی با ایشان میباشد.

دوباره غورکنید آیا یک شخص کاذب ودروغگو بخاطر یک ادعای بی اصل چنین مصایب و آلام را برداشت کرده می تواند. آیا شخصی که محض به اساس گمان وقیاس ادعایی پیش کند بر آن به این پیمانه ایستاده گی واستقامت نشان داده می تواند که کوه هایی از مصایب بالایش بیفتد زمین بر او تنگ کرده شود، تمام مردم برضدش به پا خیزند، افواج بزرگ بالای او یورش آرند لاکن او به اندازه سرموی از موقفش عقب نرود ؟!

این استقامت ،این عزم، این ثبات وپایداری خود گواهی میدهدکه او بر صداقت خود یقین کامل داشت. اگر در دل او اندکترین شک یا تردیدی وجود میداشت در مقابل این طوفان مصایب که 23 سال تمام با آن مواجه بود ایستادگی کرده نمی توانست.

این بود جهت انقلابی حالت او، جهت دیگر بیشتر ازین حیرت انگیز وبهت کننده است. تا چهل سال او مانند سایر عرب ها یک عرب بود. درین دوران هیچ کس این تاجر وسوداگر را بحیث یک خطیب و سخنور چیره دست نشناخته بود.

هیچکس حرف های پراز حکمت ودانش او را نشنیده بود هیچکس او را ندیده بود که روی مسا یل فلسفی، الهیات، اخلاق، قانون وسیاست واقتصاد و اجتماعیات بحث کند. هیچ کس یک لفظی در باب خدا، ملایکه، کتاب های آسمانی، پیامبران وامت های سابقه، قیامت، جنت، و دوزخ وزندگی بعد از مرگ از زبان او نشنیده بود. گرچه او دارا ی بهترین اخلاق سیرت واطوار بود لاکن تا سن چهل سالگی در وجود او هیچ تغیر غیر عادی وفوق العاده رونما نگردید که از آن مردم انتظار میداشتند که عنقریب او بیک شخصیت عالی تبدیل خواهد شد. تا آن زمان مردم او را محض یک شخص خاموش، نهایت شریف، دوستدار صلح و آرامش میدانستند. لاکن بعد از چهل سال زمانیکه از غار کوه بیرون شد با یک پیام جدید بیرون آمد ویکسر شخصیت او منقلب گردید.

درین وقت او چنان کلامی به مردم بیان میکرد که همه عرب را متحیر وبهت زده می کرد. تاثیر این کلام بحدی بود که سرسخت ترین دشمن او از شنیدن آن هراس داشت که مبادا بردلش اثر کند و مسحور حرفهای او گردد. فصاحت، بلاغت و قوت کلام به پیمانه ای بود که او تمام عرب را که در آن شعرای بزرگ وخطبای سخنور موجود بودند بار بار دعوت کرد که همه یکجا شده صرف یک سوره مثل قرآن پیش کنید لاکن هیچ کس چنین جرأت نکرد، چنین کلام بی مثل وبی مانند را هیچگاه قبل ازین عرب نشنیده بودند.

چنانچه او به یکبارگی بحیث یک حکیم ودانشمند یکتا، یک اصلاحگر اخلاق وتمدن، یک ماهر بهت کنندۀ سیاست، یک مقنن وقانون گذار چیره دست یک قاضی عالی مرتبه ویک سپه سالاری که نظیرش در تاریخ وجود نداشت، رونما شد. این شخص امی وناخوانده چنان سخنان از حکمت ودانشمندی بیان کردن گرفت که نه درگذشته از کسی شنیده شده بود ونه در آینده کسی به بیان مثل آن قادر گردید.
این امی روی مسایل بزرگ الهیات سخنان قاطع وفیصله کن می زند. بر فلسفۀ عروج وزوال اقوام تاریخ سخنرانی می کند. روی کارنامه های مصلحین گذشته تبصره نموده بر مذاهب وادیان دنیا انتقاد کرده اختلاف اقوام وملل را فیصله می نماید. درس اخلاق تهذیب وشا یستگی میدهد.

او درباب اجتماع، معاشرت، معیشت ،معاملات اجتماعی وروابط بین المللی به قانون سازی می پردازد وچنان قوانینی درست می کند که علما، عقلا وفضلای بلند پایه بعد از یک عمر غور وخوض وتجربه برآن به مشکل به حکمت وفلسفه آن پی می برند وبه هر پیمانه ایکه تجارب دنیا پیش میرود به همان اندازه حکمت های آن روشن شده میرود.

آن تاجر وسوداگر خاموش وصلح دوست که در تمام عمر گاهی شمشیر بدست نگرفته بود، گاهی تربیه نظامی ندیده بود، حتی درتمام عمر دریک جنگ بحیث تماشاگر محض هم شریک نشده بود دفعتا به چنان یک سپاهی شجاع وراد مرد تبدیل شد که در سخترین معرکه ها قدمش یک سانتی بیجا نشد. چنان یک جنرال وسالاری گردید که در ظرف 9 سال تمام ملک عرب را ز یرنگین کرد.

سپه سالاری شد که عربهای بی سروسامان در نتیجۀ تنظیم نظامی وعسکری او صرف در چند سال دو نیروی عظیم الشان نظامی را سرنگون نمودند.

آن انسان منزوی و گوشه گیری که چهل سال تمام هیچ نوع دلچسپی به سیاست نشان نداده بود ناگهان به چنان مد بر سیاسی و اصلاحگر و ریفارمری مبدل شد که در ظرف 23 سال قبایل جاهل، سرکش، جنگجو، دور از تمدن وهمیشه باهم در جنگ وپرخاشگر عرب را که دریک ریگستان یکصد وبیست هزار میل مربع منتشر بودند بدون کمک رادیو، تیلفون، مطبعه، اخبار وغیره وسایل اطلاعات جمعی به یک دین، یک تهذیب یک فرهنگ یک قانون ویک نظام حکومت تابع گردانید. افکار ونظریات آنها را تبدیل نمود. عادات شان را یکسر تغیر داد، اخلاق شان را دگرگون نمود، ناشایستگی شان را به عالی ترین شایستگی وحشت شان را به بهترین تمدن، بدکاری، بدکرداری وبد اخلاقی شان را به صلاح وتقوی ومکارم اخلاق، انارشی وسرکشی شان به نهایت درجه پابندی واطاعت تبدیل کرد. این قوم نازا را که در صدها سال درمیان شان یک انسان قابل ذکر بوجود نیامده بود چنان قوم مردم خیز گردانید که درمیانشان هزاران رجال واعاظم پیدا شد وبرای آموختن دین، اخلاق تهذیب وفرهنگ به جهانیان به هر طرف دنیا پراگنده شدند.

او این کار بزرگ را به ظلم، جبر، خدعه و فریب انجام نداد. بلکه با اخلاقی که دل ها را می ربود شرافتی که روح ها را مسخر می کرد وعلم وفرهنگی که دماغ ها را مدهوش می کرد انجام داد. او با اخلاق خویش دشمنانش را دوست گردانید، دل هارا با رحم وشفقت خود نرم نمود، به حق وعدالت حکومت کرد ویک سرمو از صداقت و راستی پا فراتر نگذاشت. هیچگاه در جنگ با کسی عهد شکنی و خیانت نکرد، بر بدترین دشمنان خود که تشنۀ خونش بودند ظلم روانداشت. دشمنانی که او را به سنگ زدند، از خانه وکاشانه بیرون کردند، بر ضد او تمام عرب را تحریک نمودند، حتی در جوش عداوت دل وجگر کاکایش را بیرون کرده از قهر وغضب گزیدند، آنها را هم بعد از فتح مورد عفو و بخشش قرار داد، هیچگاه بخاطر خود از کسی انتقام نگرفت.

با این همه، ضبط نفس بلکه بی نفسی او بحدی بودکه زمانی پادشاه تمام ملک عرب شد همچنان فقر وساده گی پیشه کرد که قبل ازآن داشت، زیر یک چتر از خس وخاشاک زندگی اختیار کرد، روی بوریا می خوابید، پاپوش های خشن وسخت به پا میکرد، مانند فقیران وغریبان خوردونوش می کرد، بعضا فاقه کشی می کرد، تمام شب به عبادت پروردگار ایستاده می شد، به خدمت غریبان ومصیبت زدگان می شتافت، از کارکردن چون یک مزدور وکارگر عار نداشت. تا آخر عمر در وجودش بوی از تمکنت شاهانه، ترفع امیرانه وتکبر مردم بزرگ پیدا نشد.
چون یک شخص عادی با مردم پیش آمد می کرد، بدرد وغم شان شریک میشد. درمیان مردم چنان می نشست که بیگانه به بسیار مشکل تمیز می کرد که درین مجلس سردار، ملک و بزرگ کیست.

با این همه بزرگی و جلالت شان با افراد و اشخاص کوچک و عادی چنان پیش آمد می کرد گویا آنها مثل او انسان اند. دریک عمر جد وجهد وتلاش برای خود چیزی جمع نکرد، همه داروندار خویش را به مردم وقف کرد و هیچ حقوقی درباب خود واولاد خود را بر پیروانش تثبیت نکرد، حتی اولاد خویش را از گرفتن زکات هم محروم گردانید به این خوف وهراس که مبادا پیروانش در آینده ها همه زکات را برای اولاد او تخصیص ندهند. تا این جا فهرست اوصاف وخوبی های این شخصیت عظیم پایان نمی یابد، برای درک درست مقام او باید تاریخ جهان را در مجموع مطالعه کرد، سپس معلوم خواهد شد که این عرب امی بادیه نشین صحرا که چهارده قرن قبل در آن عهد تیره وتار بدینا آمد اصلا بانی ورهبر تمام دنیا است، او نه تنها رهبر و لیدر کسانی است که او را می پذیرند بلکه رهبر آنانی هم است که از او پیروی نمی نمایند. آنها احساس هم ندارند که باکسی که سر مخالفت دارند وبا او دشمنی وعداوت می ورزند که رهنمود های او چگونه در افکار، نظریات، اصول زندگی وقوانین عمل وبا روح عصر جدیدشان پیوسته وجود دارد .

همین شخصیت سمت و رخ تصورات دنیا را از رهبانیت، عجایب پرستی، حمیت جاهلی بطرف عقلیت، حقیقت گرایی ودنیا داری متقیانه تغیر داد. او در وجود کسانیکه معجزۀ محسوس میخواستند درک معجزات عقلی وذوق معیار صداقت قرار دادن آن را پیداکرده او چشم های کسانی را که آثار خدایی را در خرق عادات جستجومی کردند باز نمود و آنها را به مطالعه و جستجوی آیات ونشانی های خدا در آثار فطرت {Natural phenomena { آشنا نمود. او بود که خیال پرستان را از قیاس آرایی ها {Speculation } بیرون کرده برجادۀ تعقل، تفکر، مشاهده وتحقیق براه انداخت. او حدود عقل، حواس و وجدان را بطور متمایز به انسان بیان کرد. در میان مادیت وروحانیت مناسبت وتوازن استوار نمود. رابطه علم وعمل را با دین برقرار نمود. به نیروی دین در دنیا تجلی علمی و درست گرایی بوجود آورد. او بود که اساسات شرک ومخلوق پرستی را از بیخ بیرون کرده و عقیدۀ توحید را به نیروی علم چنان مستحکم گردانید که مشرکین و بت پرستان هم به قبول آن مجبور شدند. او تصورات اساسی اخلاق و روحانیت را یکسر تبدیل کرد.

او به کسانیکه ترک دنیا ونفس کشی را عین اخلاق میپنداشتند و به نزد شان ترقی روحانی ونجات با ادای حقوق نفس وبدن وسهم گرفتن درمعاملات زندگی جمع نمیگردید راه حصول نجات و فضیلت اخلاق و ارتقای روحانی را در میان همین تمدن، عمل دنیوی و زندگی اجتماعی نشان داد. و اوست که انسان را از قدر ومنزلت حقیقی اش آگاه نمود. او برای کسانیکه انسان را به مقام خدایی رسانیده بودند درس داد که انسان نماینده و خلیقه الله در روی زمین شده می تواند. او برای کسانیکه انسان و دیگر نیروهای طبیعت را خدا تصور می کردند واضح نمود که انسان صرف انسان شده می تواند نه چیز دیگر. وهیچکس حق تقدس، حکمروایی و آقایی را با پیدایش با خود نیاورده است و بر هیچ کس هنگام پیدایش داغ محکومیت، غلامی، اسارت وپستی زده نشده است.

تعلیمات او بود که در دنیا وحدت انسانی، مساوات، آزادی را در افکار ترسیم نمود. از تصورات قدری فرا تر روید نتایج عملی این رهبری را در قوانین، طریقه ها روش ها ومعاملات دنیا به حدی به کثرت می بینید که شمردن آن مشکل خواهد بود.
به پیمانۀ بسیار زیاد اصول اخلاق، تهذیب، فرهنگ، شایستگی وطهارت ونظافت است که از تعلیمات و رهنمود های او بیرون شده درتمام دنیا انتشار یافته است.
مردم دنیا به کدام پیمانه از اصول اقتصادی او خوشه چینی کردند وتا اکنون ادامه دارد. روش ها وطریقهای که درباب حکومت داری پیش گرفت به کدام پیمانه در افکار ونظریات سیاسی دنیا انقلاب برپا کرد وهنوز این روند ادامه دارد.

اصولی که او در بارۀ عدل وقانون رویکار کرد به کدام اندازه افکار قانونی و نظام های عدالتی را متاثر گردانید که تاکنون تأثر آن به خاموشی جریان دارد. همین عرب امی بود که فرهنگ وتهذیب جنگ وصلح وروابط بین المللی را عملا در دنیا رایج گردانید ورنه دنیا قبل از آن درین باب هیچ نمیدانست که آیا ممکن است راجع به جنگ وصلح فرهنگ وتهذیبی باشد، آیا ممکن است درمیان اقوام وملل مختلف به اساس انسانیت معاملاتی رویکار شود.

این شخصیت عالی وبلند در منظر تاریخ انسان به حدی نمایان و بارز به نظر می آید که اگر تمام انسان های بزرگ وشخصیت های تاریخی جهان از ابتدا تاکنون با او مقابله ومقایسه گردد خورد و ناچیز به نظر می آیند. در شخصیتهای بزرگ هیچ شخصیتی سراغ نمی شود که اشعۀ کمال او از دوشعبه زندگی بیشتر تجاوز کرده باشد.

کسی پادشاه افکار ونظریات معلوم می شود لاکن قوت عمل ندارد. کسی در عمل الگو معلوم می شود لاکن در فکر ونظر ناتوان جلوه می کند. کسی کمالش تا سرحد تدابیر سیاسی محدود می گردد، کسی صرف مظهر ذهانتش در بخش جنگ ونظامی دیده می شود. نظر کسی بر یک بخش زندگی اجتماعی به حدی عمیق است که دیگر بخشها از نظرش بکلی غایب گردیده است. کسی اخلاق و روحانیت را پیش گرفته لاکن معیشت وسیاست را به باد فراموشی سپرده است کسی معیشت وسیاست را میدان کارش گردانیده لاکن اخلاق وروحانیت را از نظر انداخته است. خلاصه در تاریخ انسانی هر طرف قهرمانان یک بعدی به نظر می خورند لاکن تنها این شخص است که تمام کمالات ومحاسن وخوبی ها واوصاف نیکو را در خود جمع نموده است. او هم فلسفی وحکیم است و هم نافذ کنندۀ فلسفه خویش درعمل.

او هم مدبر سیاسی است هم واضع قانون، هم معلم اخلاق است هم رهبر ورهنمای روحانی و مذهبی، نظر او تمام زندگی انسان را پوشیده است وتا حد تفصیلات نا چیز زندگی از او مخفی نمانده است. از آداب خورد ونوش وطهارت بدن تا روابط بین المللی در بارۀ هر چیز هدایا ت و احکام میدهد. مطابق افکار ونظریآتش یک تمدن وتهذیب وفرهنگ مستقل {Civilization} پیش کرده نشان میدهد.
ودر میان تمام بخش های زندگی چنان توازن وتناسب درست استوار میکند که سراسر از افراط وتفریط خالی می باشد، آیا ممکن است فرد دیگری بهترین جامعیت پیدا کنید؟

آیا شخصیتی در دنیا سراغ می شود که تربیت یافتۀ محیط خود نباشد. لاکن این شخصیت بسیار عجیب وشگفت انگیز است. در تعمیر وساختمان او هیچ اثری از محیط وجامعه اش دیده نمی شود. ونه کسی بدلیل میتواند ثابت کند که محیط آن زمان عرب از نظر تاریخی پیدایش چنین شخصیت را متقاضی بود. ممکن بعد از تلاش وکوشش زیاد گفته بتوانید که اسباب تاریخی درمیان عرب رهبری ای را تقاضا می کرد که قبایل منتشر و پراگنده را یک قوم وملت گرداند و ممالک را فتح کرده برای بهبود و فلاح معیشت و اقتصاد عرب سامان تدارک بییند. یعنی تقاضا میکرد که یک رهبر ناسیونالیست پیدا شود که حامل تمام خصوصیات عربی باشد وبوسیله ظلم، بیرحمی خون ریزی، مکر وفریب و هر تدبیر ممکن دیگر قوم ومردم خود را مرفه گرداند ویک سلطنت ایجاد کرده به باز ماند گانش به میراث دهد.
جز این هیچ چیز دیگر را نمی توان با درنظر داشت اوضاع تاریخی آن روزگار ثابت کرد.

از روی فلسفۀ تاریخ هیگل یا تعبیر مادی تاریخ مارکس تا این حد انسان گفته می تواند که باید در آن زمان شخصی ظهور می کرد که قبایل منتشر را به یک قوم وملت تبدیل نماید ویک سلطنت ایجاد کند. لاکن فلسفه هیگل ومارکس چگونه این واقعه را تعبیر وتفسیر خواهند کرد که در چنین شرایط و اوضاع شخصی پیدا شود که به مردم درس اخلاق میدهد، انسانیت را آراسته ونفس را پاک وتزکیه می نماید، تعصبات و اوهام جاهلی را میزداید. شخصیتی که نظرش حدود نژاد، زبان، قوم، ملت وملک را از بین برده همه انسانیت را فرا میگیرد. برای تمام بنی نوع انسان یک نظام اخلاقی روحانی، تمدنی وسیاسی بنا می نهد.

معاملات اقتصادی ومعاشی، سیاست، مدنیت وروابط بین المللی را در دنیای واقعیت روی اساسات اخلاقی استوار گردانیده نشان میدهد. واز روحانیت ومادیت چنان آمیزش معتدل ومتوازن ومتناسب درست می کند که همان گونه که دران روز گار با حکمت و دانشمندی خلط بود اکنون هم مخلوط به نظر می آید.
آیا می توان چنین شخصیت را دست آورده وپیداوار محیط جاهلی آن روز گار عرب های وحشی پذیرفت .

نه تنها او پیداوار و دست آورد محیط خود به نظر نمی آید. بلکه اگر بر کارنامه های او غور وفکر کنیم معلوم می شود که او از قید زمان ومکان آزاد است.
نظراو تمام سدها وبندش های اوضاع را درهم کوبیده، پرده های قرن ها را چاک نموده به پیش می رود. او انسان را در هرز مان ودر هر محیط مشاهده می کند. وچنان هدایا ت و رهنمود های اخلاقی وعملی میدهد که در هر نوع شرایط واوضاع یکسان قابل تطبیق است. او از مردانی بشمار نمی آید که تاریخ آنها را کهنه وفرسوده اعلان کرده است. یعنی آنانیکه از ایشان چنین توصیف وتعریف بعمل میآوریم که رهبران خوب زمان خود بودند. ممتاز از همه وجدا از همه او چنان رهبر ورهنمای انسانیت است که باتاریخ یکجا حرکت می کند و در هر دور و عهد چنان جدید، تازه وروشن به نظر می آید که درگذشته از آن بود. آنان را که شما بسیار با فیاضی وفخر مردان تاریخ ساز {{Makers of history قلمداد می نمایید درحقیقت ساخته تاریخ {Creatures of history } اند.

اصلاً سازندۀ تاریخ در تمام تاریخ انسانی همین یک شخصیت است. تمام رهبرانی که در تاریخ انقلاب بر پا کرده اند، زندگی آنها را دقیق مطالعه کنید معلوم خواهد شد که در زمان هریک قبلا اسباب انقلاب بوجود می آمد آن اسباب بذات خود راه وسمت انقلاب را متعین می کرد. رهبر انقلاب صرف این قدر رول بازی کرده که تقاضای شرایط واوضاع را از قوه به فعل در آورده است.

یعنی بالقوه اوضاع برای انقلاب آماده بوده، رهبر یا رهنما آن را فعلیت بخشیده است به عبارت واضحتر رهبر رول اکتوری را بازی کرده که قبلا استیج وکار هردو آماده کرده شده است لاكن او در میان گروه ها ی برپا کنندۀ انقلاب و مردان تاریخ ساز یگانه شخصیتی است که در جای که اسباب انقلاب موجود نبوده خود اسباب پیدا کرده است، جاییکه برای انقلاب مواد موجود نبوده مواد تیار کرده است.

جاییکه روح واستعداد عملی انقلاب درمردم وجود نداشته او در میان افراد چنین روح واستعداد بوجود آورده و افراد مورد نظر خویش را تیار نموده است. شخصیت فوق العاده وبی مانند خود را ذوب کرده در قالب هزارها انسان ریخت تا انسان های مطلوب ومقصودش را ساخته است. نیرو وقوت اراده اش خود سامان انقلاب را تدارک دیده است. او خود صورت ونوعیت انقلاب را تعین کرده است وخود به قوت اراده اش جریان اوضاع وحالات را تغیر داده براهی که می خواست به جریان آورده است.
آیا چنین مرد تاریخ ساز وانقلابی را سراغ کرده می توانید ؟

اکنون بیایید براین سوال غور کنیم که چهارصد سال قبل در دنیای تاریک دریک سرزمین تاریکی چون عرب، دریک گوشه آن درو جود یک شخصی که امی وبادیه یشین بود وگله بانی وسوداگری می کرد دفعتا و یک به یک آنقدر روشنی، طاقت، کمال وحسن، ونیروهای نهایت تربیت یافته بکدام وسیله پیدا شد؟ شاید بگوید که همه از تراوشات ذهن و فکرش بود. میگویم اگر این همه کمالات واوصاف زاده ذهن وفکرش بود باید او دعوی خدایی می نمود واگر او دعوای خدایی می کرد دنیای که رام را خدا قرار داد، کرشن را خدا خواند، بودا را معبود گردانید، حضرت مسیح را ابن الله قلمداد کرد، از معبود گردانیدن آب، آتش وهوا دریغ ننمود هرگز از پذیرفتن خدایی چنین شخصیت انکار نمی کرد. لاکن نگاه کنید او خود چه میگوید، او اوصاف وخوبی خود را از ذات خود نمی داند. می گوید من یک انسان ام، مثل شما، نزد من هیچ چیز از خودم نیست، همه چیز از الله است او از طرف اوست، این کلام که از پیش کردن نظیر آن تمام بنی نوع انسان عاجز اند کلام من نیست.

نتیجۀ استعداد وقابلیت دماغم نمی باشد. بلکه هر لفظ وهر کلمه آن از جانب الله آمده است. وتعریف آن فقط برای اوست. این کارنامه که من نشان دادم، این قوانینی که من وضع کردم، این اصولی که من به شما آموختم، یک جزء آن را هم از جانب خود نساخته ام، قادر نیستم از استعداد وقابلیت خود هیچ چیز پیش کنم. درهر چیز به رهنمایی او تعالی نیاز دارم آنچه از آن طرف اشاره می شود آن طور می کنم و آنطور بیان می نمایم.

نگاه کنید چگونه صداقت حیرت انگیز و بهت کننده است، چگونه امانت وراستکاری است انسان کاذب وفریب کار کمالات ومحاسنی را که به آسانی ماخذ آن معلوم شده می تواند به آسانی از آن خود میپندارد و درین راستا هیچ درنگ وتاخیر نمی کند .

لاکن این شخص کمالات ومحاسنی را هم از خود نمی داند که اگر درباب آن دعوی کند که از آن اوست کسی اورا تکذیب کرده نمی تواند. زیرا هیچ کس راجع به مأخذ آن نمی داند که از کجا آمده است. روشن تر ازین نمی توان برای صداقت وراستکاری کسی دلیلی سراغ کرد.

چطور ممکن است صادق تر از کسی که چنین کمالات ومحاسن بی نظیر وبی مانند برایش از یک طریق نهایت مخفی وپوشیده حاصل شده باشد و او بلا تکلف آن ها را به ماخذ اصلی اش حواله دهد ومنسوب کند، سراغ شود. بگویید چه دلیلی وجود داردکه چنین شخصیت را تصدیق نکنیم ؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از کتاب: اسلام نظام زندگی

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب