اقبال لاهوری، مردی که با قرآن و پیامبر، انس جاویدانه داشت

شعر و آغاز شاعری اقبال
اقبال از نادر شاعرانی است که شعر را در خدمت اندیشه هایش قرار داده و هر بیت از سروده هایش حامل اندیشه های والا و پیام آور روح بلندی است که قسمتی از بیداری شرق را می توان در دل ابیات هدفمندانه ی اقبال ریشه یابی کرد! اقبال همان گونه که احمد سروش در مقدمه ی دیوان اشعار این مرد بزرگ می نویسد: »شاعری در رديف قهرمانان جاويد شعر فارسي از قبيل مولانا جلال الدين بلخي و حافظ است، اقبال سبک و مکتب جديدی در شعر فارسي تأسيس کرده که حقا بايد سبک او را سبک اقبال ناميد و قرن ادبي حاضر را بايد به نام نامي او مزين ساخت«.
بسواد ديـده ای تو نظر آفريده ام مـن
بخـمير تو جهاني دگر آفريده ام مـن
همه خاوران بخوابي که نهان ز چشم انجم
بسرود زنده گاني سحر آفـريده ام من

نسلي که در شبه قاره ی هند برای آزادی و استقلال پيروزمندانه مبارزه کرد يک نسل قهرمان بود، در ميان این نسل قهرمان و آزادی خواه علامه اقبال کسی است که آزادی و آزاده گی را توانست در قلب ها و اندیشه ها نهادینه کند؛ اما او برای تأثير اندیشه های بلندش قالب شعر دری را برگزید و از شيوه ی شاعران بلند انديش دری زبان استفاده کرده است و بزرگ ترین پیامش در قالب شعر فارسی این است:
چون چراغ لاله سوزم در خيابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
آری! عنصر اصلي شعر اقبال انديشه است. او در اصل خود را شاعر نمي داند و شعر را وسيله ای برای انتقال افکارش مي شناسد.

او در نامه ای مي نويسد: »در شاعری به زيبايي کلمات و فنون ادبي و نازک خيالي توجهي ندارم، مقصودم فقط اين است که انقلابي در افکار ايجاد کنم«.
هرچند پژوهش گران اشعار اقبال، او را متأثر از شاعران پارسي گوی سبک هندی، مانند ابوالمعاني بيدل، غني کشميری و… می دانند؛ اما بايد طبق گفتار خود اقبال سيالکوتي نوشت که بيش از همه از شاعران پارسي گوی جهان و منطقه از شعر مولانا جلال الدين محمد بلخي متأثر بوده، مهم ترين مثنوي های اقبال: (اسرار خودی، رموز بي خودی، بنده گي نامه، جاويد نامه، پس چه بايدکرد، ای اقوام مشرق؟!، و مسافر) در وزن مثنوی معنوی سروده شده است .
اقبال از چهره های تأثيرگذار تاريخ انديشه و شعر معاصر به شمار مي آيد و در قلمرو انديشه ی بسياری از مسلمانان که طرفدار احيای فکر ديني و تجديد بنای انديشه ی مذهبي يا رنسانس اسلامي بودند، از انديشه های او تأثير پذيرفته اند. مي گويند: داکتر علي شريعتي بيش از ديگران از انديشه ی اقبال متأثر بوده است، اين طور که انديشه ی محوری اقبال که در نظريه ی »خودی« متجلي است، در منظومه ی فکری داکتر شريعتي به شکل نظريه ی »بازگشت به خويشتن« ظاهر مي شود .

آثار مهم ا قبال لاهوری
اقبال لاهوری آثار زیادی در زمینه های مختلف دارد؛ اما آن چه از آن میان شهرت بسیار دارد و از جمله ی آثار مهم بر شمرده می شود عبارت از کتاب »احیای فکر دینی« و رساله ی دوره ی دکتورای وی یعنی »انکشاف ماوراء الطبیعه« در فارسی که تحت عنوان »سیر فلسفه در ایران« انتشار یافته است، می باشد.
کتاب نخست به عنوان یک کتاب ایدیولوژیک برای مسلمانان و دومین کتاب به عنوان یکی از نخستین تحقیقات علمی در باره ی فلسفه ی شرق در دوره ی قبل از اسلام و بعد از اسلام از اهمیت ویژه یی برخوردار است.
اشعار دری اقبال تحت عناوین: »پیام مشرق، اسرار و رموز، جاوید نامه، مثنوی پس چه باید کرد؟ مسافر و ارمغان حجاز« تنظیم گردیده است و در میان دری زبانان شهرت فراوانی دارد.

راهبرد فکری اقبال
اگر فقط به عناوین آثار اقبال که قبلاً از آن تذکر به عمل آمد، دقت صورت بگیرد خواننده ی آگاه از فکر و ایدیولوژی در می یابد که اقبال به عنوان یک نظریه پرداز، ایجاد جامعه ی اسلامی را با در نظر داشت پیشرفت های تمدن و فرهنگ امروز جهان هدف کارهای فکری و ادبی خود قرار داده بود و می خواست با اشعار و آثار خود نوعی از تحرک را جهت فعالیت های فکری و ادبی برای خواننده گان به خصوص خواننده گان دری زبان پدید بیاورد تا آن ها بتوانند جامعه را از خواب غفلت بیرون آورند و به کار و کوشش و سازنده گی سوق دهند.

your ads

کار و شیوه های فکری و ادبی اقبال
یک بررسی اجمالی از آثار اقبال نشــان می دهد که وی روش هایی را که به کار می گیرد، از یک طرف با امور انفسی ارتباط دارد؛ چنان که به خودی و شخصیت فردی توجه می کند و می خواهد آدمی را به خود متوجه سازد و از سوی دیگر به امور آفاقی ارتباط دارد که در آن کار و سازنده گی وارزش های این جهانی پر ارزش جلوه می کند.
البته در این میان از یک طرف مقایسه یی را به کار می گیرد و زنده گی غربیان را در مقایسه با زنده گی شرق نشان می دهد از سوی دیگر، با نگاه به تاریخ، شخصیت های بزرگ جهان اسلام را الگوهایی از پیشرفت مسلمانان در دوره های طلایی چون عهد سلطان محمود غزنوی ارائه می دارد و بالاخره با استفاده از روش درون گرا و بیرون گرا خواننده را از یک طرف به خودش متوجه می سازد و از سوی دیگر به جهان و طبیعت.

اقبال و جهان اسلام
اقبال خود را یک مسلمان متعهد و رسالتمند می داند که می خواهد ارزش هایی را که در اسلام مطرح است و مسلمانان آن را به فراموشی سپرده اند، از طریق آثار خود توضیح دهد و بگوید که آن چه از ضعف هایی که در جهـان امروز وجود دارد، توسط ارزش های اسلامی از میان می رود یعنی پیشرفت های مادی را در پیوند با ارزش های اسلامی کمال یافته می پندارد و نبود آن ارزش ها را برای جهان مادی یک نقیصه تعبیر می کند.

اقبـال، افغانستان و جریان های علمی فکری
اقبال به افغانستان به عنوان کشوری می نگریسته که وارث تمدن های بزرگ عهد اسلامی است. در زمان معاصر نخستین کشوری است که از یوغ استعمار رهایی یافته و می تواند الگویی برای سایر کشورهای مسلمان قرار بگیرد، به همین جهت کتاب »پیام مشرق« را با پیشکش به حضور امان الله خان آغاز نموده است.
از مهم ترین ویژه گی های اقبال این است که امور را با نگرش های علمی سـامـان می بخشد و نمی خواهد امور را به شکل تقلیدی یا احساساتی مطرح کند بلکه هر مسأله را تحلیل، مقایسه و اجزاء آن را پیوند داده و از آن ها نتــایج کلی تر به دسـت می دهد.
به همین جهت طرف علاقه ی اقبال در افغانستان نیز جامعه ی علمی و فکری این سامان می باشد و با جریان های علمی و اکادمیک در افغانستان قبل از استقلال با کارهای علامه سید جمال الدین افغان آشنا می شود و خود را یکی از ادامه دهنده گان راه سید جمال الدین افغان می-داند و در »جاوید نامه« در بخش فلک عطــارد سیــد جمال الدین را این گونه وصف می کند:
سید الســادات مولانا جمـال
زنده از گفتار او سنگ و سفال

ولی تماس اقبال با دانشمندان افغانی به این خلاصه نمی شود، او بعد از استقلال نیز با یکی از ارکان عمده ی جریان های علمی و فیلسوف برجسته ی کشور علامه صلاح الدین سلجوقی علاوه بر ارتباط معنوی که از طریق خوانش آثار هم دیگر با هم داشتند، سال های طولانی از نزدیک نیز تبادل افکار داشته و شاید همین تماس ها با علامه سلجوقی است که علامه اقبال به عنوان نخستین دانشمندی است که به حیث مشاور فرهنگی، هنگام تأسیس پوهنتون کابل در 1933 رسماً به افغانستان دعوت گردیده است.

بنا بر این، اقبال از یک طرف با شخصیت کلیدی جریان های علمی و اکادمیک در کشور یعنی استاد صلاح الدین سلجوقی ارتباط فکری داشته و از سوی دیگر رسماً به حیث مشاور فرهنگی در امور تحصیلات عالی به دولت آن وقت مشوره می داد که به جریان هایی که در ساحات تعلیم و تربیه و تحصیلات عالی ارتباط دارد تأثیرات خاصی داشته است.

اسلام خواهی که در آثار علامه اقبال و علامه سلجوقی مشترک است با احساس تجدد خواهی و نو گرایی عجین گردیده که آن چه تا 1357 در امور تعلیم و تربیه و تحصیلات عالی و کارهای فرهنگی و علمی به مشاهده می رسد می توان به این دو اندیشمند بزرگ ربط داد.
اقبال و ارزش های اسلامی

تجلی قرآن در كلام علامه اقبال لاهوری:
اقبال از خانواده ای بود که اسلام را با روح و روان خود درک کرده و اختیار کرده بودند و اقبال این سخن پدرش که به او گفته بود: »وقتی قرآن تلاوت می كنی، فكر كن بر‌تو نازل شده است؛ یعنی مخاطب كلام الله شده‌ای« در گوشش همیشه طنین انداز بود از همین رهگذر است که در كم تر اثری از اقبال، ممكن است نفوذ و تأثیر قرآن و تعلیمات اسلامی وجود نداشته باشد، از آن جایی كه دنیای اقبال پُر ‌تكاپو، حركت و تلاش برای باز‌سازی جامعه‌ی عقب مانده و مبارزه با دشمنان ملت است، باید این دعوت بر‌اساس اصول اعتقادی باشد تا مورد پذیرش قرار بگیرید. اقبال با تأمّل و تدبّر در آیات قرآن مانند سید جمال الدین افغانی، شهید حسن البناء و… راه حل مشکل امت اسلامی را بازگشت به قرآن می داند و معتقد است که باید برای به دست آوردن عظمت و شکوه گذشته، این كتاب عظیم را حفظ و به آن عمل كرد و آن را آیین خود قرار داد.
حـفـظ قـرآن عـظـیم آییـن تـست
حرف حق را فاش گفتن دین تست
از‌ همین آییـن مسلمـان زنـده است
پـیـكـر امـت ز قــرآن زنــده است
اقبــال تمـام اندیشه های خود را با زبان قرآن بیـان می کند که در این قسمت نمونه های از قرآن محوری اقبال را در شعر و بیان پیشکش می کنیم:
از تـه آتش بـرانـدازیم گـــل
نــار هر نمـرود را سازیم گل
اشاره به سوره ی (انبیاء/69)
جوی اشك از چشم بی‌خوابش چكید
تــا پیـام طـهـــرا بـیـتـی شــــنیـد
اشاره به (سوره‌ی بقره، آیه‌ی125)
حـق تعـالی پیكـر مـا آفـریـد
وز رسالت در تن ما جان دمید
اشاره است به (سوره‌ی انفال، آیه‌ی24)
ما زحـــكم نسبت او ملّتیم
اهل عـالم را پیـام رحـمتیم
اشاره است به (سوره‌ی انبیاء آیه‌ی107)
آن که شأن اوست یهدی من یرید
از رسالت حـلقه گیـرد مه كشید
اشاره است به (سوره‌ی حج، آیه‌ی16)
قـوت‌ ایـمـان ‌حـیـات‌ افــزایـدت
ورد لا‌‌‌خــوف عـلـیـهـم بـایـدت
اشاره است به (سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی103)
دین فطرت از نبی آموختیم
در ره حـق مشعلی افروختیم
اشاره است به (سوره‌ی روم، آیه‌ی30)
حق تعالی نقش هر دعوا شكست
تـا ابـد اسـلام را شـیـرازه بـسـت
اشاره است به (سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9)
بود انسان در جهان انسان پرست
ناكس و نـابـود مند و زیـر دست
اشاره است به (سوره‌ی اعراف، آیه‌ی157)
این گونه اقبال تمام اندیشه های خویش را با الهام از قرآن کریم عرضه می کند و همین قرآن محوری و اُنس به قرآن است که اقبال را به دل ها عزیز می کند و این شخصیت کم یاب جهان اسلام را به عنوان یک الگویی بی نظیر برای نسل های امت به طور همیشه معرفی می دارد.

البته تنها به همین خلاصه نمی شود؛ اقبال یک امتیاز بزرگ دیگری هم دارد و آن این که هیچ کسی مانند او نتوانسته عظمت و بزرگی پیامبرصلی الله عليهوسلم را بسراید و این حقیقت را به اثبات برساند که هویت انسان در گرو شناخت و پیروی کامل رسول اللهصلی الله عليهوسلم و در عین حال محبت خالص نسبت به ایشان است که –انشاءالله- در قسمت بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت.

شاعری در جهان اسلام نیست که نسبت به محبوب دل ها محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم ابراز ارادت و محبت نکرده باشد؛ امااقبال لاهوری از همان تک ارادتمندانی است که با بهانه های مختلف سراسر دیوان خود را با نام و یاد پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم  عطر آگین و خوش نکهت ساخته است.
اقبال در یکی از سروده های بسیار شیرین و نغزش برای مسلمان تأکید می کند تا برای محمد صلی الله علیه وسلم مقام خاص و ویژه در دل داشته باشد و از این رهگذر مشت گِل وجود را باید با مهر مصطفی صلی الله علیه وسلم کیمیا کند تا دل از همین محبت توانا و این خاک همدوش ثریا شود و از بوسه ی ارادت بر آستان این انسان کامل به سوی کمال ره پیماید.

اقبال در مثنوی اول کتاب خود که »مثنوی اسرار خودی«است، به بیان عظمت خودی پرداخته و نقش خودشناسی را در احیای جوامع اسلامی بیان می دارد؛ اما این کیمیای محبت که خودی نام دارد، حاصل نمی شود مگر با تشرف به محضر انسان کاملی که تنها و تنها محمد صلی الله علیه وسلم  می باشند که مقام خودی در دل مسلم از توجه به مقام مصطفی شکوفا می‌شود.

خودسازی واقعی بدون توجه انسان کامل که خودشناس حقیقی است امکان ندارد. زیرا لازمه ی خودباوری و خودسازی محبت است و محبت یک امر مادی نبوده و از سوی خالق محبت توسط انسانی که محبت را تجربه کرده است گسترش می‌یابد که: »اصل محبت از آب و باد و خاک نیست«مشت گل انسان هنگامی به کیمیا تبدیل می‌شود که به انسان کاملی محبت بورزد(1). رسیدن به این مقام تمام امتیازات مادی را می سوزاند و فقط یک رابطه باقی می ماند رابطه ی محبت با پیامبر صلی الله علیه وسلم که این ریشه در محبت بنده با خدا دارد:
امتیــازات نسب را پاک ســــوخت
آتش او این خس و خاشاک سوخت
هستـــی مســـلم تجلی گـــاه او
طــــور هـــا بالد ز گــــــرد راه او
پیکـــرم را آفــــرید آیینـــــه اش
صبــــح من از آفتـــاب سینه اش
کیمیـــا پیـــدا کن از مشت گـلی
بوســـــه زن بر آستــــان کامـلی
هست معشـــوقی نهان اندر دلت
چشـــم اگر داری بیــا بنــمایمت
عاشقـــان او ز خوبــان خوبتــــر
خوشتــر و زیبـــاتـر و محبـوب‌تر
دل ز عشـــق او توانـا می‌شــــود
خاک همــدوش ثریـا می‌شـــــود
در دل مسلم مقام مصطفی است
آبـروی مـا ز نام مصطفــی است

اقبال را باور بر این است که عظمـت پیامبر صلی الله علیه وسلم همان که هر جا پای نهد، خاک پای او با آسمان‌ها برابری خواهد کرد. وقتی خاک پایش چنین عظمت و ارزشی پیدا کند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که دل مسلم که خانه‌ی مهر مصطفی است، چه مقامی پیدا خواهد کرد:
در دل مسلم مقام مصطفی
آبـروی ما ز نـام مصطفــی
یکی از مسایل بسیار مهم، مسأله‌ی فقر و غنا و قناعت در زنده گی پیامبر صلی الله علیه وسلم و یاران باوفای وی است که باید برای همه‌ی مسلمین در طول تاریخ الگو و اسوه‌ی حسنه باشد. پیامبری که می توانست با یک درخواست الله متعال از تمام نعمت های دنیا برخور دارش کند؛ ولی کسی که امت‌اش سلطنت کسری را در هم ریختند و تاج و تخت او را زیر پای خود نهادند، از همه‌ی دنیا به یک بوریا اکتفا نمود.
بوریا ممنون خواب راحت‌اش
تاج کــــسری زیر پای امتش

استغنای وجودی آن حضرت به قدری بود که فقر را بر همه‌ی دارایی‌ها برگزیده بود تا درسی به جهانیان بدهد که من برای ترویج نور آمده‌ام نه تکثیر قدرت و ثروت و زور.
پیامبر صلی الله علیه وسلم از دید اقبال کسی بود که با خلوت گزیدن در غار حرا و تفکر و اندیشه در آینده‌ی ملت، اساس یک حکومت جهانی را بنا نهاد:
در شبستان حـرا خلوت گزید
قوم و آئین و حکومت آفرید

بر خلاف سایر حکمرانان که با نشستن در کاخ‌های مجلل، حکومتی را به زور ارتش و جنگ و کشتار و… پایه‌گذاری می‌کنند، ولی او با خلوت در غار حرا و راز و نیاز با پروردگار بی‌نیاز، اساس یک حکومت جهانی را بنا نهاد، و برای اینکه قومش به راحتی و رفاه برسد، سختی‌های زندگی را تحمل کرده و راحتی را برای پیروانش به ارمغان آورد.
ماند شــب ها چشم او محروم نوم
تا به تخت خسـروی خوابید قوم

این بیت، اشاره به آیات نخست سوره ی مزمل دارد که به پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور می دهد که شب را برخیز و بیدار باش و قرآن را به ترتیل تلاوت نما که وظیفه ات بسیار سنگین است و تو باید سیر سفر طولانی جهت دعوت و اصلاح داشته باشی.
و در آیات پایانی سوره می فرماید:
(إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ) (مزمل/20)
»پروردگارت مي‌داند كه تو و گروهي از كساني كه با تو هستند، نزديك به دو سوم شب، يا نصف، و يا يك سوم آن را (نمي‌خوابيد و به عبادت مي‌پردازيد و) به نماز مي‌ايستيد«.

پیامبری که روز تا شب بیشتر از سایرین سختی ها را تحمل می کند، شب را تا صبح نیز چنین سپری می کنند. همـه راحتی های قــوم به برکت سختی های است که پیامبر شان تحمل نموده و دعاهایی است که به اجابت رسانده است.
وقت هَیجا تیغ او آهن گداز
دیــده او اشــکبار اندر نماز

اقبال در هنگام سخن از پیامبر صلی الله علیه وسلم به یکی از مسایل همیشه مطرح تاریخ بشری که مسأله ی دین و دنیا و ارتباط آن با یک دیگر بوده است، پرداخته است.

طوری که معروف است(دنیا کشت گاه آخرت است) می گوید: آبادانی آخرت فقط از طریق دنیا امکان دارد؛ زیرا دنیا دری است برای ورود به آخرت. آن چه در این جا می کاری، در آن جا برداشـــت می کنی و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بارها و بارها قولاً و عملاً این را بیان کرده اند.
در جــهان آیین نو آغاز کرد
مـسند اقــوام پیشین درنورد
از کـــلید دین درِ دنیا گشود
همچون او بطن ام گیتی نزاد

به باور اقبال، مسأله ی پیوست دنیا و آخرت را رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بهتر و تکامل یافته تر از همه ی انبیای الهی به بشریت رسانیده اند و ایشان توانستد پایه‌ی این آیین جاوید را بنا نهد و به دنیا بفهمانند که دنیا وسیله‌ی خوبی برای عمران و آبادانی آخرت است.
از جانب دیگر می بینیم اقبال سرو سامان یافتن زنده گی و حیات ملت را وابسته به محبت با پیامبر صلی الله علیه وسلم می داند و آرامش روحی را نیز با عشق پیامبر صلی الله علیه وسلم پیوند می دهـــد و می فرماید.
هـرکــه عشق مصطفی سامان اوست
بــحر و بــر در گوشه ی دامان اوست
زانکه مــلت را حیات از عشق اوست
بــرگ ساز کــاینات از عشـق اوست
روح را جــــز عـشــق او آرام نیست
عشق او روزی است کو را شام نیست(2)

از مجموع آثار وی بر می آید که هیچ لحظه ای را بی یاد پیامبر صلی الله علیه وسلم نگذرانده است. هیچ گاه نقش جمال معنوی »رحمۀـة¬ُللعالمین« هرگز از لوح دل و جانش زدوده نمی شد.

اقبال به حضرت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم عشق سرشاری داشت و ایشان را از این حیث که جمیع اوصاف بشری در ذاتش گرد آمده، بهترین برگزیده ی بشریت و اسوه ی کامل می دانست.

اقبال وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را به باران و خودش را به بوستانی تشبیه می کند که از آن طراوت می یابد.
ابـــر آذار است و من بستان او
تــاک من نــمنـــاک از باران او (3)
او عاشقانه ترین واژه را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به کار می برد حضرتش را »دلبر«خطاب می کند:
خاک یثرب از دو عالم خوشتر است
ای خنک شهری که آن جا دلبر است (4)

در »اسرار خودی«شدت علاقه اش را به رسول صلی الله علیه وسلم بدین گونه ابراز می دارد که چوب خشکی معروف به ستون حنانه در فراقش گریه می کند، من چرا با وی عشق نورزم؟
من چه گویم از تولایش که چیست
خشک چـوبی در فراق او گریست(5)

اهل سخن و اقبال شناسان می دانند که اقبال اندیشه ی خود را در جامه ی زیبای شعر جلوه گر کرده است. به مسلمان توصیه می کند که برای تعمیق شخصیت خویش، جویبار وجود خویش را به دریای مصطفی وصل نماید.

در زنده گی اقبال آمده است: یک بار فیلسوفی انگلیسی از او می-پرسید برای اثبات وجود الله چه دلیل قـابل قبــولی دارد؟ او بی درنگ می گوید: چه دلیلی بالاتر از این که پیامبر صلی الله علیه وسلم به وجودش ایمان دارد. (6)
خلاصه اين كه اقبال در عشق پیامبر صلی الله علیه وسلم همه نفس هایش را شمرده شمرده سپری کرد و حتی می گویند که در آخرین روزهای حیاتش با شنیدن نام پیامبر صلی الله علیه وسلم بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر می شد و دل در سینه اش از شوق نام معشوق حجازی اش می تپید همچنان علامه اقبال هرگاه نام مدینــه را می شنید، اشک شوق بی اختیار از چشمانش جاری می گشت.

او با جسم نحیف خود که مدت ها به امراض و بیماری ها مبتلا بود، نتوانست به زیارت رسول صلی الله علیه وسلم مشرف شود امـا با دل مشتـاق و بی تاب خویش و نیز با اشعار شیرین و نیروی تخیل قوی بارها به فضای شورانگیز حجاز پرواز کرد.
در نهایت این قسمت باید گفت که با تلاش فراوان نتوانستیم زنده گی این مرد بزرگ را با بیان اندیشه هایش به پایان برسانیم و امید است که در چهــارمین قسمت بتوانیم گرامی ترین گوهرهای ناب اندیشه هایش را به رشته کشیم و سخن را کوتاه سازیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1. محمد بقایی ماکان شرح جاوید نامه.ص97
2. دیوان اقبال مثنوی پیام مشرق.ص.188
3. کلیات اقبال لاهوری/مثنوی اسرار خودی ص 83.
4. همان ص83.
5. همان ص82.
6. زنده گی و افکار اقبال، ج 2، ص 877.

your ads

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب