اگر دست به کار نشويد، جهان فاسد می شود

نويسنده : محمد قطب
ترجمه: همايون غفوري

عن عائشة رضی الله عنها قالت : دخل علیٌ النبی صلی الله علیه و سلم فعرفت فی وجهه أن قد حضره شئ , فتوضأ و ما کلم أحدا  فلصقت بالحجرة أستمع ما یقول ؟ فصعدعلی المنبر  فحمد الله و أثنی علیه , و قال : ” یاأیها الناس . إن الله یقول لکم : مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر قبل أن تدعوا فلا أجیب لکم , و تسألونی فلا أعطیکم , و تستنصرونی فلا أنصرکم  ”   فما زاد علیهن حتی نزل .

رواه ابن ماجه و ابن حبان فی صحیحه

أم المؤمنین عائشه رضی الله تعالی عنها روایت میکند که آنحضرت صلی الله علیه و سلم بخانه آمد و من ازپیشانی اش دانستم که چیزی واقع شده . وضو نمود و بدون آنکه چیزی بگوید خارج شد . من از طرف داخل گوش به دیوار گذاشتم تا بشنوم چه میگوید بر منبر بالا شد و بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود : ای مردم خدا برایتان میگوید [[ به نیکی امر کنید و از بدی منع کنید قبل ازآنکه روزی فرا رسد که دعا کنید مگر من دعایتانرا قبول نکنم , از من طلب کنید و من برایتان ندهم , از من کمک بخواهید مگر من کمک تان نکنم ]] آنحضرت صلی الله علیه و سلم همینقدر فرموده از منبر پایین آمد .

یا خدایا آیا این حقیقت است ؟  آن خدایی که خودش میگوید :  ( و إذا سألک عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعانی )

[ البقرة  :  186 ]

هر گاه بندگانم در باره من از تو بپرسند برایشان بگو که من نزدیک شان هستم و دعای ایشانرا قبول میکنم , هر گاه دعا کنند  .

آن خدایی که میگوید :  (  و رحمتی وسعت کل شیئ  )  [ الأعراف   :   156 ]        و رحمتم هر چیز را میگنجد و در بر میگیرد .  آیا امکان دارد وقتی برسد که آن خدای کریم ورحیم که دارای چنین صفاتیست دعای بندگان ناتوان خود را قبول نکند ؟

بلی …همینطور است . حتما همینطور است . صدق الله و صدق رسوله . خدا و رسولش جز حق چیزی دیگری نمیگویند . مگر این حقیقتیست تکان دهنده وجدان . حقیقتیست که از رعب آن موهای بدن می ایستد و لرزه به هندام در می آید .

اندک تصور کنید : اگر آخرین دروازه امید بروی انسان ببندد , انسان کجا خواهد رفت ؟ و آیا بعد از دربار خدا کدام راه و باب امیدی دیگری هم باقی میماند که دروقت شدت ونومیدی کامل به او رجوع شود ؟ مگر چون این درهم بسته شد , کجا برود ؟ هیچ راه دیگری نیست

بعد ازآن انسان در صحرای پهناور , بدون توشه راه و بدون سرپناه , بدون یار و مددگار میشود .

واقعا که این یک فضای هولناکیست که خیال هم از تخیلش قاصر است . زیرا که وحشتناکترازآن است که تخیل تابش را داشته باشد .

خداوند ریسمانی از سوی آسمان بسوی زمین آویزان کرده که انسان با اطمینان کامل به آن ریسمان چنگ زده و معلق است , ناگهان آن ریسمان می گسلد … انسان با ثقل خود و بنابر خاصیت جاذبیت زمین به شدت تمام فرود می آید …بجایی فرود میآید که کسی نمیداند و نه هم خیال توانایی دانستن آنرا دارد . در کدام تاریکی خواهد رسید ؟ در طول راه با چه اجسامی تصادم خواهد نمود و در نتیجه هر تصادم با آن اجزا جسمش چند پارچه خواهد شد و هر پارچه به کجا میرسد , و روحش به چه اندازه احساس درد میکند ….؟ این همه را تخیل کنید و ببینید به چه نتیجه میرسید ….؟  ( فکأنما خرٌ من السماء فتخطفه الطیر أو تهوی به الریح فی مکان سحیق )     الحج  :  31             حالت مشرک  چنین است مثلیکه از آسمان با شدٌت تمام فرود آید و در عرض راه پرندگان شکاری وی را اختطاف کنند و یا هم باد های تند وی را بجای دوری پرتاب کنند .

این است حال آن مخلوق لاچار و خسته حال , که دعا میکند و لی دعایش قبول نمیشود , از خدا طلب میکند مگر خدا برایش نمیدهد از خدا طلبگار کمک میشود مگر  خدا  کمکش نمیکند .

پس آیا خداوند بندگان مسلما نش را به این عاقبت هولناک تهدید کرده است  ,  که نه دعایشان قبول شود و نه در وقت تنگد ستی خواسته هایشان پذیرفته شود  و نه در وقت ضعف با ایشان کمک شود ….؟

بلی … وقتی که به نیکی امر نکنند و از بدی منع نکنند .

مشیئت خداوند در همین بود که انسان خلیفه خداوند در روی زمین باشد . و این هم مشیئت خداوند بود که این انسان که دارای قدرت خدا داد است ,  در روی زمین یگانه نیروی کارگردان باشد .  (  و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الأرض  )     الجاثیة     13  آنچه در آسمانهاست  و آنچه در زمین است برای شما مسخر نموده است .

انسان است که کار میکند , انسان است که دست آورد دارد .  و همان انسان است که وقایع را تغیر میدهد , و نیز همان انسان است  نظامها را  متشكل مينمايد و بررسی اوضاع میکند .

انسان در عين حالي كه وجودش كاملا در تصرف خداوند است ، منحيث يك قدرت كارگردان در روي زمين حاكميت دارد ، بلكه از همين تسليمي وجودش به خداوند ، توانايي انساني خود را حاصل مينمايد . ورنه از بس انسان بيجاره چه مي آيد ؟ آن بيچاره بدون توفيق خدا توانايي تصرف در وجود خود را هم ندارد . ( و سخر لكم ما في السماوات و ما في الأرض جميعا منه )  خداوند آنجه در آسمانهاست وآنجه در زمين است براي شما تسخير نموده ، در حاليكه همه از اوست .

خداوند متعال از روزيكه انسان را خلق كرده اين را نيز در تقديرش نوشته كه آله كارش در روي زمين همان انسان باشد ( سبحانه اذا قضى امرا ان يقول له كن فيكون ) مقدس است آن ذات كه هر گاه كاري را بخواهد انجام بدهد برايش حكم ميدهد كه باش پس ميباشد .

مگر با وجود آنهم  ، خداوند متعال پابند سنتها يش نيست ، او ذات مقتدر مطلق بوده هيچ نيرويي او را مقيد و مجبور كرده نميتواد و نه هم كسي ازاو پرسيده ميتواند كه چرا جنين كردي و يا چنين نكردي . اين مفكوره مقيد بودن قدرت الهي را غرب كافر و نادان ، از ملحدين به ميراث گرفته است ، او جنين تصور دارد كه اين قانون طبيعت است كه بهمين ترتيب خلق شده ، و يک قانون حتمي بوده كه اگر خدا هم بخواهد دوباره آنرا تغير داده نميتواند !!!!و از همان جاست كه معجزه را يكسره رد ميكند و به آن اعتقاد ندارد ! در حاليكه چنين نيست ، خدواند مقيد به هيچ سنتي نيست و نه هم كسي او را پابند و مجبور كرده ميتواند ، بدليل آنكه ما بچشم سر معجزه هاي خداوندي را بسا اوقات مشاهده ميكنيم خداوند متعال هر كاهي كه بخواهد ، در هر جايي و به هر طريقه اي كه بخواهد امور خارق العاده اي اجرا ميكند .

مگر مشيئت خداوند درهمين بوده كه سنتهايش به همين طور ثابت و استوار جاري باشد ، تا انسان بعد از استعمال وسايل بتواند نتيجه اقدام به  كارهاي خود را بداند ، و با قدمهاي راسخ و اطمينان كامل در راه گامزن شود و لو كه اگر غيب را نميداند . اين يك  مظهر رحمت خداوند بر بندگانش است تا با بصيرت و آگاهي كامل قدم بگذارند . براساس همين ثبات ، انسان جهان و محيط خود را ميشناسد و با طريقه كار كاينات آشنايي حاصل مينمايد و بهمين ترتيب تجربه حاصل ميكند و خوب را ازبد تفكيك ميتواند ، وتوافقي ميان او وسايركاينات بميان مي آيد .

اگر همين صفت ثبات و پايداري در سنتهاي خداوندي وجود نميداشت ، اكتشافاتي كه از ابتدا تا كنون كرده اند ، هرگز حاصل نميشد ونه اين علوم و تكنولوجي ها بوجود مي آمد و نه هم اين وسايل خدماتي كه بواسطه آن بسياري منافع دنيوي انسان به پيش ميرود ، به وجود مي آمد .

همچنان طرز زندگي  بشر و تجربه نمودن طرز زندگي گوناگون سياسي و اقتصادي و اجتماعي …. همه اينها حاصل پذير نميبود اگر سنت خداوندي ثابت و يكسان جريان نميداشت .

چه سودي ازآن تجارب ؟ اگر همينطور نميبود و تجارب همه از همديگر بشكل منفصل و بدون ربط با تجربه هاي ديگر اجرا ميشد ،

و هرتجربه ازعدم شروع وبه عدم منتهي ميشد ، ومفيدازمضرتفكيك نميشد تا درحصول مفيد جهد بيشترنمايند وازمضردست بردارشوند ؟؟

پس ثابت بودن و واضح بودن و محل عبرت بودن سنتهاي خداوند از مظاهر رحمت خداوند بر بندگانش ميباشد تا قلبها و وجدانها را  بيدار نمايد وآنها از تجربه ديگران پند و عبرت حاصل نمايند . ( قد خلت من قبلكم سنن فسيروا في الأرض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين  هذا بيان للناس و موعظة للمتقين ) (  آل عمران   137 – 138 )  پيش از شما نيز سنتهايي در زمين گذشته است پس شما سيري كنيد بروي زمين و بنگريد كه آنانيكه دروغ ميپنداشتند ، عاقبت شان چه شد ؟ اين بيان است براي مردم و هدايت و پند و عبرت است براي متقيان .

و چنانكه متذكر شديم از مقتضاهاي اين سنت اين هم است كه انسان آله كاردرروي زمين باشد . (ان الله لا يغيرما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم ) ( الرعد   11 )

خداوند تغير نميدهد آن حالاتي را كه بالاي مردم است تا اينكه خود آنها اسباب آن حالات را دور نكنند .  خداوند مقتدرعاجز ازين نيست كه حالات را تغير داده نتواند  ” سبحانه و تعالى عن ذلك ” خداوند مالك و متصرف همه جهان و جهانيان ميباشد و قادر بر تغير اوضاع بدون تدخل هيچكسي ميباشد . مگر خداوند متعال همينطور خواست … خواست كه انسان منحيث عنصر مثبت زندگي كند و تغيراتي كه در روي زمين رخ ميدهد بواسطه همان انسان باشد ، در عين حالي كه بدون مشيئت خداوند هيچ چيزي واقع نميشود .

روي اين ، انسان بايد شكر خدا را بجا آورد ، كه خداوند اين قيمت را بوي بخشيده و از جمله همه مخلوقاتش فقط و فقط انسان را به اين تكريم برگزيده است  . ورنه انسان چه باشد ، اگر رحمت خداوند شامل حالش نشود ؟ اگر همان نفخي از روح خداوند در خلقت نصيبش نميشد ، آيا تفاوتى بين وى و ساير زنده جانان روي زمين رخ ميداد ؟ چه تفاوتي بين انسان و بين حشرات و خزندگان و وحوش روي زمين ميبود ، اگر عطف خداوندي و همان نفخه روحش شامل حال انسان نميشد ؟

مگر متوجه شويم كه اين تكريم و مرحمت رايگان و بدون پيامد ها نيست . تقاضاهايي در پى دارد .

از جمله تقاضاهايش اينست كه انسان واقعا و حقيقتا  نيروى ايجابي و مثبت باشد و به مبناي همان ايجابيت در زندگي عمل كند .

از متطلبات آن تكريم اينست كه هميشه عنصر فعال باشد ، مبارزه كند ، در كشمكش زندگي وجود خود را ثابت كند ، هرگز سر تسليم خم نكند ، نه ازين كشمكش عقب نشيني كند و نه هم راحت نشيند .

از تقاضاهايش اينست كه امر به نيكي و ممانعت از بدي كند  ( كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله )    ” آل عمران  110 ” شما بهترين امتها هستيد  كه براي مردم بيرون كرده شديد ، به نيكي امر ميكنيد و از بدي منع ميكنيد و به خدا ايمان داريد .

تقاضاي آن تكريم اينست كه هر گاه كار بد را ببينند آنرا با دست منع كنند  ( يعني با استفاده از قدرت تان مانع آن شويد ) و اگر نتوانستيد با زبان منعش كنند و اگر چنين هم نتوانستيد على الأقل در دلهايشان آنرا بد پندارند ، و اين وضعيت اخيرضعيف ترين درجه ايمان است .

امر بالمعروف و نهى عن المنكر كارى محدودى نيست . بلكه همه  ميدانهاي زندگي را در بر ميگيرد .  همانطوريكه هر يكي از شعبه هاي زندگي ميتواند به طرف نيكي راه پيدا بكند ، همانگونه ميتواند بسوي بدي بكشد . سپس ،از تقاضاي آن تكريم خداوندي بالاي انسان اين است كه همه شعبه هاي زندگي را مراقبت نمايد ، تا اطمينان حاصل نمايد كه زندگي جامعه بسوي نيكي روان و از بدي بعيد است . و اگر چنين نكرد فساد نتيجه حتمي  جامعه است .

اين هم سنت خداونديست . كه مردم خود شان مجتمع هاي خودرا مراقبت كنند ، و درراه جلوبرد اصلاح جامعه يكديگر را  ناگزير كنند ، ورنه زمين فاسد ميشود .  ( و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لكن الله ذو فضل على العالمين )  ” البقرة    251 ”   اگر خدا مردم را  واگذارنميكرد تا يكديگررادفع بكنند، زمين فاسدميشد ، مگرخداوند صاحب فضل است برعالميان . ( دفع كردن يعني مسلط بودن يكي بالاي ديگر)

مسئوليت بسا بزرگي ! مسئوليتى كه از عهده ثقل آن  شانه هاي تنومند نيز با دشواري كامل برآيند . مگر چارچيست ؟ چون همين يگانه راهيست كه شئون حيات را منتظم نموده ميتواند . زمانيكه هر فرد بعد از ايمان بخدا ، اين وجيبه امر بالمعروف و نهي از منكر را بشكل درست اجرا كند ، باطل جرأت تعايش درآن جامعه را نميتواند ، و منكر روباه صفت لباده شير را پوشيده نميتواند ، و حق منحيث قدرت غا لب به همه شؤون  متسلط  ميباشد .

اما زمانيكه مردم و اشخاص خيرخواه جامعه اين وجيبه مقدس را ترك كنند و به خواب غفلت بروند ، اينجاست كه شر هيجان ميكند و متسلط بر شؤون حيات ميشود . و از خصوصيات شر اينست كه انسان را فريفته خود ميسازد . و بزودي منتشر ميشود .

تاريخ گواه است ….

هر امتي كه اين وجيبه را با بيداري كامل و بشكل درستش ادا نمود ، و شؤون زندگي خود را خودش مراقبت كرد ، و از بدي متنفر شد ، همان امت سرفراز زيست و صاحب سلطان اراده و اداره خود بود .

و هر امتى كه سستي ورزيد و اهمال كرد ، و گذاشت باطل به شؤون حياتش مسلط شود ، و در راه تغيرش اقدام نكرد ,  گذاشت تا حق ذليل شود و به كمكش نشتابيد ، آن امت ناكام و امتيست كه زود به تباهي ميكشد.

قوت جامعه و ضعفش هردو مرهون به همان دو شرط است .  يا امر بالمعروف و نهي از منكر ، ونتيجه آن جامعه قوي البنية و سازگار زندگي و مستحكم  . و يا هم خواب غفلت و ترك واجب و نتيجه آن جامعه كسل و ضعيف و غير مترقي و غيرنظيف و مبتلاي هزار ها گونه فساد اخلاقي و اجتماعي و سياسي و …. بخاطر اينكه افراد هر اجتماع نيروي آن اجتماع ميباشند ، و هر گاه نيروي يك اجتماع در راه تعمير و انشاي آن اجتماع به خرچ نرسد ، حتما راههاي متعددي براي به مصرف رسانيدن آن نيرومندي را شيطان  به آساني كامل بدسترش قرار ميدهد . و نتيجتا بعد سالهاي محدودي نسلي ببار مي آيد كه افرادش بسا اوقات كشور را براي دشمنان ميفروشند و در راه فرونشاندن شهوتها از هيچ چيزي دريغ نميكنند  :

( لعن الذين كفروا من بني اسرائيل على لسان داوود و عيسى بن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون )  المائدة 78 – 79  لعنت شد بر كساني كه كفر كردند از جمله بني اسرائيل به زبان داوود و عيسى پسر مريم ، بسبب آنكه عصيان كردند و تجاوز ميكردند .  هر منكرى را كه مرتكب ميشدند يكديگر را ازآن باز نميداشتند .  پس مرتكب بد ترين كاري شده بودند

همان طوق لعنت را مشاهده ميكنيم كه امروز در گردن جهان غرب افتاده

مسلمانان قرون گذشته تا زمانيكه امر به معروف و نهي از منكر كردند و بخدا ايمان داشتند و واقعا نمونه بهترين امتي بودند كه خدا براي عالم بيرون آورده بود و برگزيده بود ، تا آن زمان امت قوي ، غالب و صاحب غلبه و سلطان بود . امتي بود داراي بنياد قوي و اراده راسخ ، داراي تهداب متين . امتي كه توانست با همه نيروهاي شر در روي زمين مبارزه كند و غالب آيد . امتي كه حكومت هاي ظالم و جابر را در داخل و تجاوزگران خارجي را گاهي بشكل تتارهاي وحشي و گاهي هم به شكل صليبي هاي حاقد ، شكست مرگبار بدهد .  و با وجود همه اين حملات استوار و ثابت قدم بماند و ده قرن سرشار و حاكم جهان زندگي كند .

مگر زمانيكه در اداي  واجب سهل انگاري كرد … و امر بالمعروف و نهى عن المنكر را ترك كرد …. زمانيكه مانع كارهاي بد يكديكر نشدند … همان سنت ابدي خداوندي اي كه بار ها خداوند ازآن آنها را ميترسانيد ، همان سنت بالاي شان تطبيق شد . سپس پارچه پارچه شد. تا اينكه دشمنان داخلي و خارجي برخوان آن پارده ها چنين تافتند مانند گرسنه هاييكه بعد ازمدتها طعامى ديده باشند .

امروز جهان اسلام ، ضعيف و خسته حال ، پارچه پارچه ، ستم زده استعمار ، غرق در تاريكيهاي جهل و فقر، مابين همديگرش منقسم و بي باور و حاقد ، بنظر ميرسد . چنين بنظر ميرسد كه جد و جهد جسماني  و معنوي اش كاسته كه در نتيجه آن انتاج و دستاورد هاي اقتصادي و حربي و سياسي اش ، كاسته است . در عين حاليكه اوروپاي كه بر توته هاي مسلمانان ميزيست ، اورپاييكه تا چندي قبل خانه جنگي ها همه نيرويش را برباد مينمود … آن اوروبا امروز يكه تاز ميدان است و امت مسلمان درباني اورا ميكند .

حقيقت هم همين است . مگر این امت چرا به اين عاقبت رسوا كننده رسيده  ،  اين محل بحث ماست ؟

ايا بسبب ترك امر بالمعروف و نهى عن المنكر نيست ؟ !

آيا خدا به عدالت حكم نداده بود ؟  (  و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ) ”  النساء 58   ”  و هرگاه حكم كرديد با عدل حكم كنيد . آيا خدا نگفته بود كه در مقابل ظلم خاموش ننشينيد ؟  ( ان الذين توفاهم الملائكة ظالمي أنفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الأرض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فأولئك مأواهم جهنم و ساءت مصيرا ) ” النساء   97  ”   انانيكه بالاي خود ظلم كرده اند هنگام قبض نمودن روح ، ملك الموت ازايشان پرسيد كه شما را چه شده بود  ؟ گفتند ما مستضعفين بوديم لا چار بوديم ، برايشان گفته شد كه آيا زمين خداوند وسيع نبود تا به يك گوشه ديگر آن هجرت ميكرديد ؟ پس آنان پناگاه شان دوزخ است و چه بد عاقبتى و بد جايي !!!

خداوند امركرده بود كه ظلم رابالاي خود قبول نكنند ، مگرآنها زندگي ذلتباررا تحت شكنجه قبول كردند وگذاشتند ظلم منتشر شود و قيام برعليه ظالم نكردند . پس سزاوار عمل خود شدند . خداوند حكم كرده بود تا اسباب و لوازم نيرومندي را مهيا نمايند  ( و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة ) ” الانفال   60  ” و مهيا نماييد مطابق استطاعت و توانايي تان براي نبرد با ايشان هر نوع اسباب و لوازم نيرومندي و قوت را .  مگر آنها نشستند و راحت جان را غنيمت شمرده غافل شدند تا اينكه فريضه جهاد را فراموش كردند و ترك كردند .

خداوند علم و علما را عزت بخشيد و آنرا وجيبه هر فرد اين امت قرار داد و آنرا سبب برتري و بهتري اش نمود  (  اقرأ و ربك الأكرم الذي علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم ) ”  العلق   3-5  ”   بخوان بنام خدايي كه نهايت كريم است ، آن خداييكه تعليم داد بوسيله قلم ، آموخت انسان را آن]ه او ندا نست .  و رسول الله صلى الله عليه و سلم امتش را ترغيب به علم نمود    ( طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة   )  حصول علم وجيبه هر مرد و زن مسلمان است . مگر آنها از علم و لوازم علم به اندازه اى دور رفتند و در تاريكي جهالت غرق شدند كه اگر شخصي جرأت كند و بگويد كه اولين مكتشف درهرشعبه علم و صناعت معاصر ، مسلمانها بودند ، شخص مذكور را شايد به تهمت خلل اعصاب به شعبه عقلي و عصبي معرفي نمايند .

خداوند امر كرد تا مال و دارايي بازيچه دست چند فرد سرمايه دار نبايد شد ، تا هر گونه بخواهند بچرخانند( كي لا تكون دولة بين الاغنياء منكم )  ”  الحشر 7  “

مگرصاحبان جاه و مال ،  مال را سرمايه و مال خاص و خلق كرده خود دانسته ، به محتاجان ندادند و چنانكه خداوند حكم كرده بود تا حق ما ل را ادا كنند ، نكردند .

خداوند حكم فرموده بود تامردان با زنان وهمسران خويش معامله حسنه وعشرت بالمعروف داشته باشند . ( وعاشروهن بالمعروف )

مگر همه شاهديم كه آنها چه كردند : معاشرت ظالمانه ، محرومي از ميراثي كه خدا آنرا فريضه گفته است ، بسا اوقات و در بسياري اقوام تعامل وحشيانه ، محروميت از تعليم و حتى در بعضى از قبايل ، زن بيوه مانند ميراث به خاندان شوهر وفات شده اش در ميآيد …. اينهمه را در حق زن بيچاره و ناتوان كردند . چنين رواداري با زنان ، برعلاوه دردهاي روحي و بدني كه زنان متحمل آن ميشوند ، و بر علاوه اينكه درچنين محيط نه زن و نه مرد از لذت زندگي ازدواجي و فاميلي برخودار نميشوند ، يك نتيجه كه خطرناكترين است اين بود كه آن زنانيكه آغوش شان گهواره ميبود براي تربيه نسلها ى آينده ، نسلهاييكه زمامداري آينده امت و ملت بد ست آنها مي آيد ، آن زنان ، بسبب جهل و فقر و لاچاري و مشغوليت در نهايت بخشيدن كشمكش هاي فاميلي ، نسلهايي بار آوردند كه بسا اوقات همه دار و مدار را بدست دشمنان  فروختند ، كشور ها را و حتى كه  دين را نيز فروختند . باشندگان هر كشور مسلمان چنين افراد را در  جامعه هايشان ميشناسند .

پس كدام امري بالمعروف و كدام نهيي از منكر، كه مسلمانان قرنهاي متأخر كرده اند ؟

همينجاست كه سنت خدواندي مطابق مشيئت خداوند سراغ شان رسيد و زندگي شانرا احاطه كرد . و قهر خداوند بالايشان نازل شد ، به حالتي رسيدند كه استعمار شدند و اشغال شدند ، در حاليكه بالاترين ميبودند اگر راستي مؤمن ميبودند : ( و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون إن كنتم مؤمنين ) ” آل عمران    139  ”  همت نبازيد و خوف نكنيد ، افسرده نشويد . شما برترين هستيد ، بشرطيكه مؤمن باشيد .

آن است سنت خداوند … امر بالمعروف و نهى عن المنكر بكنند … ور نه دعايشان قبول نميشود ، از خدا طلب ميكنند ، مگر خدا برايشان نميدهد ، از خدا كمك و مدد ميخواهند ، مگر خدا كمك كننده چنان اشخاص نميشود .

زيرا كه همين سنت خداوند است كه انسان خود آله كارروي زمين است ، فلاح و بهبود ويا بربادي امتها بدست خود افراد امتها  ميباشد .

و از خصوصيات اين سنت اين است كه بواسطه خود انسان نافذ و اجرا ميشود . عملكرد خوب ، ثمره خوب و شيرين . عملكرد بد ، ثمره بد و تلخ . ( ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم ) حاشا لله و سبحانه و تعالى ، خدواند عاجز و ناتوان نيست تا بدون وسيله افراد و يا هم بكلي بدون هيچ وسيله اى ، اوضاعى را تغير داده نتواند . حاشا لله . مگر خداوند با دادن اين خصوصيت انسان را قدر و قيمتى بخشيده است كه لذت آنرا فقط و فقط همان شخص درك ميتواند كه ازآن تكريم خداوندي ، استفاده كامل ميكند . خداوند انسان را خليفه خود در زمين خلق كرده ، و از لوازم و ضروريات آن خلافت است كه انسان آزاد حركت بكند ، نتيجه تجارب زندگي را بداند ، تا با قد مهاي راسخ و اطمينان كامل در جوار خالق خود مسؤوليت سنگين خلافت را به پيش ببرد .

زمانيكه اين سنت را شناختيم و طريقه كارش را درك كرديم ، ميتوانيم بفهميم كه آن حديث رسول الله صلى الله عليه و سلم چه معنى دارد .

هر گاه آلات مهيا باشد ، آماده كار باشد و سوى كار سوق داده شود ، آنجاست كه كار مطابق سنت خداوندي با كمال خوبي و بسوي اصلاح و ثمره گيري به پيش ميرود .

ولي اگر آلات مهيا نباشد و يا بيكاره باشد و يا هم  بسوي كار سوق داده نشود ، باز هم مطابق سنت خداوندي ، كار صورت نميگيرد ، فاسد فاسد تر ميشود ، و كدام تغير منفعت بخش نيز صورت نميگيرد .

وقتى كه مردم كار نكنند ولى شب و روز  هر قدر دعا بكنند  و وقتى كه  از خدا طلب كنند ، مگر كسل و تنبل باشند .  و قتيكه بدون حركت  بسوي راهيابي به وسايل نصرت ، هرقدر از خدا كمك بخواهند .

مگر در يك صورت هم خداوند استجابت نكند ….

خدايا سبب چيست؟

هر آينه  ، سبب همين است كه آنها مستحق آن نيستند … مستحق كمك نيستند ، مستحق عطاي خداوند نيستند و فدر و قيمت شانرا باخته اند .

چگونه اينطور اشخاص ارزش عطاي را داشته باشند كه آنرا حفاظت و نگهباني نتوانند . چگونه مستحق نصرت شوند در حاليكه جابجا نشسته اند ، و اسباب نصرت را مهيا نميسازند ؟

فرض كن خداوند سبحانه و تعالى اين قانون سنتها را تغير داد و با وجود حركت نكردن هم با آنها كمك كرد و و آنها را بالاي دشمنان شان و بر مشكلات شان غالب آورد . فرض كن كه چنين شد . آيا آنها ازآن نصر حفاظت خواهند كرد ؟ آيا آن نصر دوام خواهد كرد ؟ چگونه دوام خواهد كرد در حاليكه خود شان فاسد و مفسد هستند ؟ چگونه ازآن نگهباني خواهند كرد در حاليكه نه عزم دارند و نه هم اراده محكم  ، ونه هم تجربه چنين كاري دارند ؟ خداوند امور را بدست اشخاصي نميگذارد كه آنرا بازيجه اطفال بپندارند .

روي همين منظور ، خداوند كمك شان نميكند ( و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا أنفسهم يظلمون ) ”  العنكبوت   40  ”  خداوند بر آنها ظلم نكرده ، آنها خود بالاي خود ظلم ميكردند .

*** به همين مناسبت ، لحظه اي ترجمه مضمون استاد محترم محمد قطب را كنار ميگذارم ، و قضيه افغانستان را بحيث مثال زنده نزدتان ميگذارم .

باور ندارم كسى با من هم عقيده نباشد كه مردم افغانستان ، جهاد مقدس شان را به نصرت خداوند لايزال وجوانمردانه ، با زور و بازوي مشهور افغاني شان به پايه پيروزي رسانيدند .  و به اين هم باور دارم كه همه با من هم اعتقاد هستند كه چون ما تجربه حكومت داري اسلامي نداشتيم و نه هم آماده چنين نصري ناگهاني بوديم  .  زعماي كشور ازاثر سراسيمگي و پراگندگي ديوانه وار بخاطر سبقت حاصل نمودن رسيدن به به مسند قدرت ، بعض شان كشور را راكت باران كردند و بعضي ديگري هم  از خوف آن راكت ها در پناه همان روسهايي افتادند كه همين حالا آنرا از خاك كشيده بوديم و حريفان جنگ ما همانها بودند ، و نيز بخاطر حاصل نمودن پشت پناهي ، دروازه هند را كوبيدند . و بعضي از ايشان نزد باداران قديم غربي شان شتافتند . و گروهي از ما تحتان شان در جمع آوري  پسخورده كمونستها چنان مشغول شدند كه آثارجهاد وتاريخ جهاد و همه دارومدارجهاد را فروختند . تانكهاي بجا مانده روسها را پارچه پارچه كرده ، به دشمنان تاريخي ما فروختند .

و در بين اين سراسيمگي ، اهداف جهاد از بين رفت ، حكومت اسلامي ازدست رفت . البته آرمانهاي ما افغانيها نه بلكه آرمانهاي هزار مليون مسلمان جهان به خاك يكسان شد ، و نتيجه تقريبا نهايي اين است كه همسايه هايي كه از دست ما اسلام آوردند ، همان همسايه ها چشم براه اين هستند كه چه وقت كيك ميلاد جديد كشورهايشانرا تقسيم كنند . ميلاد جديدي كه خواب ضميمه نمودن پارچه هاي افغانستان را نيز در زمينهاي كنوني شان ميبينند .

اين همه بسبب اينست كه ما هنوز مستحق چنين نصري نشده بوديم . بلكه بالاتر ازآن از اسلام بيشتر دور شده بوديم . تفنگ برداشتن را آموختيم ، مگر نماز خواندن را ترك كرديم . ديوانه وار سوي كورسهاي انگليسي و فرانسوي شتافتيم ، ولي تا هنوز از كلان سال تا جوان تا اطفال ما هيچ يک نميداند كه     اياك نعبد و اياك نستعين    يعنى چه . براى ترجمان شدن اولادهاي خود نزد قواي اشغالگر ، شب و روز كوشيديم  ، و بالاتر ازآن ، هنگام خواستگاري دختران و خواهران ما ، افضليت را به همان ترجمانهاي قواي اشغالگر ، قايل بوديم ، بلكه بسا اوقات همين يگانه شرط ما ميباشد . پاكستانيها را رشوت خور گفته دشنام ناموس ميداديم . ولى اكنون نايب رئيس جمهور كشور ما نيز به رشوت تعيين ميگردد . و وزير خارجه كشور را با وجود اينكه اكثريت مطلق مردم افغانستان متمثل در ولسي جرگه ، سلب اعتماد كرده به مزبله تاريخ سپردند ، ولي چون آلماني ها مصالح خود را در صورت دور شدن وى در خطر احساس كردند ، هشدار دادند كه يا او باشد و يا ما هم نيستيم !

در مسجدهاييكه از همانجا مسير جهاد آغاز گرديده بود ، بجز چند موسفيد كسى ديده نميشود ، بلكه اكثريت همان مو سفيدان هم بخاطر نداشتن كدام سرگرمي ديگري ، كناره گير مسجد شده اند .

اين همه بسبب دوري از دين نصيب ما گرديده . اما باز هم جاي نوميدي نيست . خداي ما آنقدر مهربان است كه تمام رحمتها و مهربانيهاي زمين و آسمان فقط يك فيصد رحمت خداوند را تشكيل ميدهد . باقيمانده  نود و نه فيصد را خداوند نز خود گرفته است . نوميدي كفر است . و اين هم يكي از سنتهاي خداوند است كه هر گاه توبه بكشيم و به راه مستقيم استوار شده گامزن شويم و عهد حفاظت نصر خداوند را بكنيم ، خداوند باز هم مرحمت مي فرمايد . حضرت عمر گاه گاه ميفرمودند كه من بيم قبول نشدن دعا را ندارم ، فقط و فقط بيم دعا خواستن را دارم . يعنى كه اگر ما بخواهيم خدا ميخواهد . هنوز فرصت داريم . در تربيه نسل جديد بايد با جانفشاني كامل كوشا باشيم . فرصت را منا سب و غنيمت دانسته و جسارت شاگردي در مقابل استاذي نموده ، استاذ محترم ، استاذ سياف را به حكم اين كه نسيت به ديگر زعماي جهاد با ايشان آشنايي بيشتر دارم ، نداى وا معتصماه بالايشان كرده ، از باب و ذكر فإن الذكرى تنفع المؤمنين ، از ايشان تقاضا ميكنم كه احساس كم مسؤوليتي نداشته باشند . بخدا قسم است همانطوريكه در دوران جهاد همينگونه قسمها ، گاه گاه ياد ميكردند ، بخدا قسم است مسؤوليت تو بزرگتر از مسؤوليت ديگران است . توزعيم تنظيم جهادي بودي . سرمايه و دارايي جها د امانت نزد توست . علميتي و فصاحتي كه خدا ترا عطا كرده ، على الأقل در كشور ما بينظير است . نزد بسياري مجاهدين مقبول هستي .اكثريت مهاجرين از تو يادهاي خوش دارند و..

نميخواهم بگويم سلاح بردار و مانند آنزمان در جاجي و شمشاد سنگر بگير . ونه هم مناسب اين زمان است . چرا كه يكبار ، بلكه بارها مردم افغانستان سلاح برداشتند و دشمن را در هر بار لگد مال كردند ، كه يقين محكم دارم اگر باز هم بخواهند چنبن ميتوانند . اين امري نيست  كه من يا تو ويا هم ديگران براي ثابت نمودنش به گواهي ضرورت داشته باشيم . اين را تاريخ و جهان گواهي ميدهد ، كه ملت افغان هرگاه بخواهد اشغالگران را لگد بر بيني ميگذارند . اما استذ محترم ، اين وقتيست كه تو فكر كني …. فكر كن هنوز زمان ظاهرشاه است . نه داوود خان كودتا نموده نه تو زنداني شده اي و نه هم رفقاي راهت جام شهادت نوشيده اند . نه هنوز كمونيستها قدرت را گرفته اند ، نه هم روسها افغانستان را اشغال كرده و نه هم جهاد مسلحانه هنوز شروع شده و نه هم مجاهدين پيروز شده اند و حكومت را بدست گرفته اند . فكر كن هيچ يک ازين امور رخ نداده و تو يک تن از فرزندان تحريک اسلامي استي و هنوز با حكومت ظاهرشاه هم كدام برخوردي از جانب فرزندان آن حركت رخ نداده .

استاذ محترم  : چه فكر ميكني  ؟  درين صورت وظيفه ات چيست ؟     بعقيده  من ، با فعاليت خستگي ناپذير دعوت اسلام را به پيش بايد ببري . از وجود همين اشغالگران استفاده كرده فكر كن كه خدا آنها را به حيث محافظين تو و ديگر دعوتگران فرستاده ، تا مطابق عادت سابقه مردم افغانستان دعوت گران با هم مشت و يخن نشوند و اگر چنين حادثه اي رخ هم بدهد ، آنها منحيث خلاصگیر باشند . و از سوى ديگر راه را بر آنها ازين باب هم قطع كنيم كه ميگويند ما بخاطر نحكيم امنيت و صلح در افغانستان آمده ايم . بگذاريد با پول خود پهره داري خانه هاي مارا بكنند .

نا گفته نماند و اين حقيقت دارد  كه اگر اينها رفتند باز هم تو به كله محقق ميزني و محقق به كله قانوني و قانوني به كله  گلبدين حكمت …. يار .  همه تان اگر راستي خواسته باشيد نسلهاي آينده افغانستان به نام نيكي از شما ياد كنند و ميخواهيد نزد خدا و بندگانش در روز قيامت سرخرو باشيد ، همه امور ، همه تجارت هاي زمين و خانه ، همه مكاسب دنيوي تانرا كنار بگذاريد و يكبار به بارگاه خداوند توبه صادقانه بكشيد . همه دست را يكي كرده به تربيه و تعليم نسل آينده بپردازيد . بخدا قسم است خجالت ميكشيم وقتى يكي از شمارا در پهلوي گلابزوي ميبينيم . ننگ است كه استاذ رباني و نواز تني از يک پليت فارم داخل معركه انتخاب رياست جمهوري اسلامي افغانستان شوند .

رباني رهبر مجاهدين و تني رهبر كمونيستها . سياف رهبر مجاهدين و دوستم عسكر نجيب . اينها زير يک خيمه نشسته مقابله و 

مسابقه دارند كه كدام شان رئيس جمهور يا رئيس پارلمان شوند! شرم است و ننگ است .  البته شرم و ننگ به تني و دوستم نه، بلكه به سياف و رباني و قانوني و… صدها تن ديگرميباشد . دراخيرهمه تانرا ازيك چيزديگري نيزخبردار نمايم .

هر كدام از شما در حصه اي از عمرهايتان رسيده ايد ، كه هر لحظه بايد منتظر نداى الهي باشيد . قابل اين نيست تا يا دآور شوم كه زندگاني بدست خداوند است و چه يدانم من قبل از شما جهان فاني را ترك بگويم و يا يكي از شما . مگر باز هم طبق گفته آنحضرت صلى الله عليه و سلم  كه اوسط عمر امتش بين پنجاه تا شصت سال ميباشد ، به اين لحاظ هر فرد از شما هر لحظة منتظر باشيد و بكوشيد تا خا تمه بهتري نصيب تان شود .

بخدا قسم است اگر عبدالستار خان و ممتاز خان ، يا هم صلاح الدين خان و جلال الدين خان به دردتان بخورد . بدترين و خساره مند ترين همان است كه آخرت خويش را به خاطر دنياي ديگران بفروشد ، و لو كه آن ديگران فرزندان شان هم باشند .

استاذ محترم سياف :

راه دعوت را دوباره آغاز كن . نه به آن شكلي كه چند خان و ملک را دور خود جمع كرده آنها را متأثر فصاحت و بلاغت خود بكني  بلكه بشكل مطلوبش . بخدا قسم است مقامت را نمي زيبد كه گفته شود استاذ سياف و انجنير احمد شاه بالاي تقسيم تركه تنظيم از همديگر خفه شدند . قسم است اين به شانت نمي زيبد كه آوازه بخش گردد كه سياف نصف منطقه وزير اكبرخان را خريده و شب و روزش را در جمع آوري قباله هاي آن زمينها و جايداد ها ميگذراند . من و مانند من هزاها فرد اين كشور و مليونها فرد ساير كشورهاي اسلام دوست هنوز هم چشم  اميد به اين دوخته ايم كه چه وقت ميشنويم كه استاذ سياف راه دعوت را آغازكرد . خصوصا كه نام جديد تنظيم را هم   حزب دعوت اسلامي گذاشته اي  .  چه وقت ميشنويم كه استاذ و مربي ما استاذ سياف يك چينل دعوتي تلويزيون گشود ؟ ترا قسم بخدا اي استاذ محترم آيا  بعضي اشخاصيكه چينلهاي متعددي صرف به اين خاطر باز كرده اند تا ازآنطريق مسلک باطلش را منتشر بسازد ، آيا ازآنها هم كم هستي و يا كم داري ؟  از همه تان معذرت ميخواهم اما اسلام دين تناصح است و آنهم با صراحت كامل و به زبان ساده .

اكنون برميگردم به ترجمه مضمون استاذ محترم ، خادم دين اسلام ، استاذ محمد قطب حفظه الله تعالى .

راه كمك خواستن و كمك نمودن آشكار و مانند روشني آفتاب روشن است . هر كسى كمك ميخواهد ، هر كسى ميخواهد دعايش مستجاب گردد ، هر كسى ميخواهد خدا برايش عطا نمايد ، بايد در همانجاييكه خداوند او را ميخواهد در همانجا قرار بگيرد . در حايي قرار بگيرد كه  قابليت نازل كردن نصر و قابليت عطا را داشته باشد . جاييكه از نصر و عطايش منافع حاصل گردد . نه جاييكه عطايش بيقدر شده و به هدر برود و نه هم جاييكه از نصرش سوء استفاده شود .

اين است راه خدا و راه نصرش و راه عطايش ز پس هر كسى آنرا ميخواهد ، راهي آن راه شود و عقب نشيني نكند . تا اينكه وعده خدا را نايل گردد . و خدا وعده خلاف نبست . اما اگر اين يگانه راه نصر و نجات را ترك كرد و به راه ديگري  گامزن شد ، چگونه نصر نصيبش شود ، زيرا كه او خود راه را بدل نموده و راه نصر را عقب گذاشته است .

اوروپاي مسيحي يک جانب اين سنت را درك كرده ، درحاليكه همان جانبش را مسلمانان ترك كرده اند. واوروپا يک جانب ديگر اين

 سنت را ترك كرده مگر مسلمانان آن جانبش را ميدانند !

اوروپا اينرا درک كرده است كه انسان قوه عامله و آله كار در روى زمين است . روي همين منظور همه نيروهاي دست داشته اش را به همين راه مسخر نموده و به پيشرفتهاي چشمگيري نايل آمده است . به اندازه اي كه خيال هم تصورش نتواند ، و به جايي رسيده است كه شايد خود شان در آغاز توقع آنرا نداشته اند .

آن جانبي بود كه امروز مسلمانان فراموش كرده اند . مسلمانان توكل حقيقي را ترک كرده به تواكل رو آوردند ، و منتظرند تا خدا از غيب هر چيز را بالايشان نازل كند .

مگر اوروپا خدا را فراموش كرده !

عمل در راه خدا را فراموش كرد ، زندگي گذاردن مطابق اوامر خدا را فراموش كرد ، و دستاورد داشتن بخاطر خدا و در راه خدا را فراموش كرد . و همه اين امور را در راه شيطان و بخاطر شيطان انجام داد .

و به همين سبب است كه خود شان زندگي بد تر از چهارپايان بسر ميكنند و از كينه و كدورتي كه به اين سبب كسب كرده اند ، در صدد اين اند كه بد بختي شانرا در همه جهان منتشر نمايند . و ديديم كه در مدت ربع قرن دو جنگ جهاني را بشت سر گذاشتند و اكنون مشغول

آمادگي جنگ سوم  هستند تا اينبار كره زمين را بشكل كامل تباه نمايند . همه اين را بخاطر اشباع رغبتهاي شيطاني خويش اجرا ميكنند ، و همينطور ميكنند كساني كه راه خدا را ترک كرده راه شيطان را پييگيري ميكنند .

اما مسلمانان خدا را ميشناسند …

مگر معرفت شان سطحي بوده و شكل ظاهري دارد . و خدا را در قلب جا نداده اند . البته ياد آور شوم كه همه مسلمانان را به اين وصف متهم نميكنيم ، مگر شكل اكثريت همين گونه است .

مسلمانان امروزي خدا را ميشناسند ، مگر اوامرش را اطاعت نميكنند و از نواهي اش امتناع نميورزند . و بسياري از قوتهاى مادي و بشري روي زمين رابا او شريك ميدانند . پس همين جاست كه ميتوانيم بگوييم كه آنها هنوزهم راه راست رانيافته اند ، و يا اگريافته هم باشند ،   هنوز به آن راه از جديد گامزن نشده اند .

سنت خداوند اين است كه هر كه كار كرد  ثمره كارش را بدست آورد : ( من كان يريد الحياة الدنيا و زينتها نوف اليهم أعمالهم فيها و هم فيها لا يبخسون  ) ” هود 15  ”  هر آنكه زندگي دنيا و زيب و زينت آنرا بخواهد ، مطابق اعمالشان در دنيا برايشان كاملا ميدهيم و چيزى از نتيجه آن اعمالشان كاسته نميشود . اگر چه سنت خداوندي اين هم است كه حتى همين داد خداوندي در دنيا هم دوامدار نميباشد و بسبب وسايل ناپاک و نادرستي كه از طريق آن ، اين عطايا را حاصل ميكنند ، بالآخره  فنا ميشود . چون به وسايل نادرست بدست آمده و در راه نا درست و راه شيطاني ازآن استفاده ميشود ، خداوند بركت را ازاو بر ميدارد . آثاراين امر را امروز در جهان غرب به چشم سر مشاهده ميكنيم .

( فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شئ حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون )  ”  الانعام    44  ”  وقتى كه فراموش كردند آنچه را ازايشان خواسته شده بود تا بياد داشته باشند ، درهاي هرشى را بروى شان باز كرديم  ،  تا آنكه اظهار خوشي كردند بسبب آنچه برايشان عطا گرديد ، ناگهان ايشانرا غافلگير كرديم  سپس نادم وپشيمان شدند و هلاك گشتند .

اين بود عاقبت كسى كه كار كرد مگر در راه شيطان و بعيد از راه خدا .

مگر كسيكه اصلا كار نميكند . هيچ چيزي بدست نمي آورد . و لو اگر خدا را بطور نظري بشناسد و ازاو بخوهد و ازاو طلبگار كمک هم شود .

مسؤوليت مسلمانان جهان اينست كه جامعه گم كرده راه را رهبري نمايند ، نه اينكه در ذيل قافله قرار بگيرند و در مجامع بين الملل قيمتى نداشته باشند :  ( و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا )  ”  البقرة     143  ”   و همچنان شما را امت وسط گردانديم تا بالاى ساير امتها گواه باشيد و رسول الله بالاى شما گواه باشد  .

وظيفه شان هدايت بشريت است .

مگر اين وظيفه را هرگز ادا نميتوانند تا خود راهياب نباشند . و راهى كه بايد برآن گامزن شوند واضح و آشكار است  ، راهى كه رسول خدا به نيابت از خدا بيان فرمود :  ان الله يقول لكم  : مروا بالمعروف ، وانهوا عن المنكر ، قبل ان تدعوا ، فلا اجيب لكم ……خداوند برايتان ميگويد : امر بالمعروف كنيد و نهى عن المنكر نماييد قبل ازآنكه دعا كنيد و من دعايتانرا قبول نكنم …..


استاذ محمد قطب از مفکرين مشهور جهان اسلام است. ايشان برادر  شهيد  نامدار اسلام در اواسط قرن بيستم ، شهيد سيد قطب رحمة الله عليه ، ميباشند  .در پوهنتون ام القرى  مكه مكرمه و در يکی از پوهنتون های قطر وظيفه استاذي اجرا كردند. تأليفات استاذ كم، ولى بينظير است .


همايون غفوری نويسنده افغان مقيم خارج است

Afghan School Textbooks

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب